baby به انگلیسی

From Longman Dictionary

ba‧by1 /ˈbeɪbi/ ●●● S1 W1 noun (plural babies) [countable]

کودک بسیار خردسالی که هنوز حرف زدن یا راه رفتن را یاد نگرفته است

یک حیوان بسیار جوان

نوعی سبزی که بسیار کوچکتر از حد معمول رشد می کند یا قبل از اینکه به اندازه طبیعی خود برسد مصرف می شود.​

یک فرزند کوچکتر در یک خانواده، اغلب کوچکترین

برای خطاب به کسی که دوستش داری استفاده می کردی

برای خطاب به یک زن جوان که شما نمی شناسید

کسی، به خصوص یک کودک بزرگتر، که رفتار شجاعانه ای ندارد

چیزی خاص که کسی توسعه داده یا مسئول آن است

چیزی، به خصوص یک قطعه تجهیزات یا یک ماشین، که شما به آن اهمیت زیادی می دهید

baby2 verb (babied, babying, babies) [transitive]

بیش از حد با کسی مهربان باشیم و طوری از او مراقبت کنیم که انگار بچه هستند

Example

Like a new lunar base, a baby must first master at least the arts of breathing and eating

The research doesn’t mean there is some set of flashcards that will help babies be brighter

Would you mind looking after the baby for us on Saturday afternoon

This 1956 Chevy has been babied, so that it’s in near-perfect condition

Zoe had expected to be put in charge of the baby

نظرات بسته شده است.

ساخت رزومه
دانشجو
دانش‌آموز
سفارش پروژه
کافه کتاب
جستجو
زبان انگلیسی
استخدام