bear به انگلیسی

From Longman Dictionary

bear1 /beə $ ber/ ●●● S2 W2 verb

to bravely accept or deal with a painful, difficult, or upsetting situation

با شجاعت یک موقعیت دردناک، دشوار یا ناراحت کننده را بپذیرید یا با آن کنار بیایید

مسئول بودن یا پذیرفتن چیزی

زیر چیزی بودن و حمایتش کردن

داشتن یا نشان دادن یک علامت، علامت، یا ظاهر خاص، به ویژه زمانی که این نشان می دهد که چیزی اتفاق افتاده یا درست است

برای به دنیا آوردن نوزاد

مناسب یا خوب بودن برای بررسی، مقایسه، تکرار و غیره بدون شکست یا اشتباه

حمل کسی یا چیزی، مخصوصاً چیز مهمی

داشتن یک احساس خاص، به خصوص یک احساس بد

اگر باد، آب یا هوا چیزی را تحمل کند، آن را به جایی می برد

داشتن یک نام یا عنوان خاص

bear2 ●●○ noun [countable]

حیوانی بزرگ و قوی با خز کلفت که گوشت، میوه و حشرات را می خورد

کاری که انجام دادن یا مقابله با آن بسیار دشوار است

کسی که سهام یا کالا را در زمانی که انتظار کاهش قیمت دارد می فروشد

bear
bear

Example

An oak table bore several photographs of the family

The ice wasn’t thick enough to bear his weight

Her loneliness was hard to bear, after her husband died

The federal estate tax form is a real bear to fill out

Zeus got after her one morning in the guise of a brown bear

نظرات بسته شده است.

ساخت رزومه
دانشجو
دانش‌آموز
سفارش پروژه
کافه کتاب
جستجو
زبان انگلیسی
استخدام