beat به انگلیسی
From Longman Dictionary
beat1 /biːt/ ●●● S2 W2 verb (past tense beat, past participle beaten /ˈbiːtn/)
to get the most points, votes etc in a game, race, or competition
برای کسب بیشترین امتیاز، رای و غیره در یک بازی، مسابقه یا رقابت
to hit someone or something many times with your hand, a stick etc
ضربه زدن به کسی یا چیزی چند بار با دست، چوب و غیره
to hit against something many times or continuously
ضربه زدن به چیزی چند بار یا به طور مداوم
to do something better, faster etc than what was best before
برای انجام کاری بهتر، سریعتر و غیره از آنچه قبلاً بهترین بود
to be much better and more enjoyable than something else
خیلی بهتر و لذت بخش تر از چیزهای دیگر باشد
to mix things together quickly with a fork or special kitchen machine
برای مخلوط کردن سریع چیزها با یک چنگال یا ماشین آشپزخانه مخصوص
to successfully deal with a problem that you have been struggling with
برای مقابله موفق با مشکلی که با آن دست و پنجه نرم کرده اید
when your heart beats, it moves in a regular rhythm as it pumps your blood
وقتی قلب شما می تپد، در حالی که خون شما را پمپاژ می کند، با یک ریتم منظم حرکت می کند
if you beat drums, or if drums beat, they make a regular continuous sound
اگر درام را می کوبید، یا اگر طبل می زند، صدایی منظم و پیوسته تولید می کند
if a bird beats its wings, or if its wings beat, they move up and down quickly and regularly
اگر پرنده ای بال هایش را بزند، یا اگر بال هایش بکوبند، سریع و منظم بالا و پایین می روند.
to avoid situations in which a lot of people are trying to do something, usually by doing something early
برای جلوگیری از موقعیت هایی که در آن افراد زیادی سعی در انجام کاری دارند، معمولاً با انجام کاری زودهنگام
to get or do something before someone else, especially if you are both trying to do it first
به دست آوردن یا انجام کاری قبل از شخص دیگری، به خصوص اگر هر دوی شما ابتدا سعی در انجام آن دارید
to hit metal with a hammer in order to shape it or make it thinner
ضربه زدن به فلز برای شکل دادن یا نازک شدن آن
to force wild birds and animals out of bushes, long grass etc so that they can be shot for sport
به زور پرندگان و حیوانات وحشی را از بوته ها، علف های بلند و غیره بیرون بیاورند تا بتوان برای ورزش تیراندازی کرد.
beat2 ●●○ S3 noun
one of a series of regular movements or hitting actions
یکی از یک سری حرکات منظم یا حرکات ضربه ای
صدای تکراری منظم
the main rhythm that a piece of music or a poem has
ریتم اصلی که یک قطعه موسیقی یا یک شعر دارد
a subject or area of a city that someone is responsible for as their job
موضوع یا منطقه ای از یک شهر که شخصی به عنوان شغل خود مسئول آن است
one of the notes in a piece of music that sounds stronger than the other notes
یکی از نت های یک قطعه موسیقی که قوی تر از نت های دیگر به نظر می رسد
Example
Lewis was a tough boxer, and a hard man to beat
Back then, girls were told that they could never beat a boy at tennis
It’s not a particularly good job, but it certainly beats being unemployed
I could hear the rapid beat of his heart and him breathing all funny
My heart lurched and seemed to miss a beat, but I went on reading calmly, though the print was blurred