boss به انگلیسی

From Longman Dictionary

boss1 /bɒs $ bɒːs/ ●●●  noun 

the person who employs you or who is in charge of you at work

شخصی که شما را استخدام می کند یا در محل کار مسئولیت شما را بر عهده دارد

someone with an important position in a company or other organization

شخصی با موقعیت مهم در یک شرکت یا سازمان دیگر

the person who is the strongest in a relationship, who controls a situation etc

فردی که در یک رابطه قوی ترین است، موقعیتی را کنترل می کند و غیره

round decoration on the surface of something, for example on the ceiling of an old building

یک تزیین گرد روی سطح چیزی، به عنوان مثال روی سقف یک ساختمان قدیمی

boss2 verb [transitive]

to tell people to do things, give them orders etc, especially when you have no authority to do it

به مردم بگویید که کارها را انجام دهند، به آنها دستور بدهید و غیره، به خصوص زمانی که اختیاری برای انجام آن ندارید

boss3 adjective

very good, attractive, or fashionable

بسیار خوب، جذاب یا شیک

Example

The front page of the paper announced “Company bosses get record pay increases

It was a display which earned high praise, not least from Coventry boss Bobby Gould

But we noticed that people in Washington more or less assumed the personality and the style of their elected bosses

As a secretary, my job includes taking my boss‘s phone calls

He will probably be none other than General Jaruzelski, the party boss

نظرات بسته شده است.

ساخت رزومه
دانشجو
دانش‌آموز
سفارش پروژه
کافه کتاب
جستجو
زبان انگلیسی
استخدام