فـهرســت خدمــــات ≡

bottom به انگلیسی

From Longman Dictionary

bot‧tom1 /ˈbɒtəm $ ˈbɑː-/ ●●● S1 W3 noun

the flat surface on the lowest side of an object

سطح صاف در پایین ترین سمت یک جسم

پایین ترین سطح داخلی چیزی مانند ظرف

قسمتی از بدن که روی آن نشسته اید

بخشی از ست لباسی که در قسمت پایین بدن خود می پوشید

bottom2 ●●● S1 W3 adjective

در پایین ترین مکان یا موقعیت

کم اهمیت ترین، موفق و غیره

در دورترین مکان از جایی که هستید

Example

He pokes it through the bottom of the popcorn box they share

However, these warnings frequently appear at the bottom of advertisements in the tiniest of print

The lock snapped and the detective levered up the bottom section

Different viewpoints Ultimately, for promotersagentsvenues and artists, the bottom line is the bottom line

She believed that the motivation to lose weight could only come from people bottoming out emotionally

نظر دهی از قسمت بپرس مقدور است.

ساخت رزومه
دانشجو
دانش‌آموز
سفارش پروژه
کافه کتاب
جستجو
زبان انگلیسی
استخدام
chat