boy به انگلیسی

From Longman Dictionary

boy1 /bɔɪ/ ●●● S1 W1 noun [countable]

male child, or a male person in general

یک بچه مذکر یا به طور کلی یک مرد مرد

فرزند پسر

راهی برای صحبت کردن با اسب یا سگ نر

روشی توهین آمیز برای صحبت کردن با یک مرد سیاه پوست

boy2 interjection American English informal

وقتی از چیزی هیجان زده یا خوشحال هستید استفاده می شود

Example

My two boys are still in college

He put a hand on the boy‘s shoulder and walked with him down the hall

Down the hall in a waiting room, volunteer Eula Gray finishes reading a story to a little boy

confrontation developed and the aggrieved boy decided to take the matter to the headmaster

Boy, that chicken was good

نظرات بسته شده است.

ساخت رزومه
دانشجو
دانش‌آموز
سفارش پروژه
کافه کتاب
جستجو
زبان انگلیسی
استخدام