broken به انگلیسی

From Longman Dictionary

bro‧ken1 /ˈbrəʊkən $ ˈbroʊ/ verb

the past participle of break

گذشته ی Break به معنی شکسته شده

broken2 ●●● S3 W2 adjective

به خوبی کار نمیکند

در قطعات کوچک به دلیل ضربه خوردن، افتادن و غیره

کرک شده چون تصادف کرده اید

منقطع و مستمر نیست

از نظر روحی یا جسمی بسیار ضعیف است زیرا رنج زیادی کشیده اید

broken

This suitcase is no good – the handle’s broken

One little boy had a broken arm

In the corner of the room were a broken chair and a rickety old desk

The floor was covered in broken glass

Gary returned from the war a broken man

نظرات بسته شده است.

ساخت رزومه
دانشجو
دانش‌آموز
سفارش پروژه
کافه کتاب
جستجو
زبان انگلیسی
استخدام