busy به انگلیسی

From Longman Dictionary

bus‧y1 /ˈbɪzi/ ●●● S1 W2 adjective (comparative busier, superlative busiest)

اگر مشغول هستید، سخت کار می کنید و کارهای زیادی برای انجام دادن دارید

یک دوره زمانی شلوغ پر از کار یا فعالیت های دیگر است

یک مکان شلوغ بسیار پر از مردم یا وسایل نقلیه و رفت و آمد است

اگر تلفنی که با آن تماس می‌گیرید مشغول باشد، صدایی تکرار می‌شود که به شما می‌گوید شخصی که با آن تماس می‌گیرید در حال صحبت با تلفن خود است.

یک الگو یا طرحی که شلوغ است بیش از حد پر از جزئیات کوچک است – برای نشان دادن عدم تایید استفاده می شود

Example

I called Mom again, but it was still busy

Even though it was eight o’clock the market was still busy

She’s a busy mother of four with a full time job

However, she took Tom’s advice and busied herself preparing for Anna’s wedding day

So we busy ourselves about the house or go on holiday in much the same way as we do our jobs

نظرات بسته شده است.

ساخت رزومه
دانشجو
دانش‌آموز
سفارش پروژه
کافه کتاب
جستجو
زبان انگلیسی
استخدام