change به انگلیسی

 

From Longman Dictionary

change¹ /tʃeɪndʒ/ ●●● S1 W1 verb 

to become different, or to make something become different

متفاوت شدن یا متفاوت شدن چیزی

to stop doing or using one thing, and start doing or using something else instead 

انجام یا استفاده از یک چیز را متوقف کنید و به جای آن شروع به انجام یا استفاده از چیز دیگری کنید

to put or use something new or different in place of something else, especially because it is old, damaged, or broken

قرار دادن یا استفاده از چیزی جدید یا متفاوت به جای چیز دیگری، به ویژه به دلیل قدیمی بودن، آسیب دیده بودن یا شکسته بودن آن
​

to take off your clothes and put on different ones

تا لباس هایت را در بیاوری و لباس های مختلف بپوشی

to put a clean nappy on a baby, or to put clean clothes on a baby or small child

پوشک تمیز روی نوزاد یا پوشیدن لباس تمیز بر روی نوزاد یا کودک کوچک

to take the dirty sheets off a bed and put on clean ones

ملحفه های کثیف را از روی تخت بردارید و ملحفه های تمیز بپوشید

to take back to a shop something that you have bought and get something different instead, especially because there is something wrong with it

برای بازگرداندن چیزی که خریده اید به مغازه و در عوض چیز متفاوتی دریافت کنید، به خصوص به این دلیل که مشکلی در آن وجود دارد

to give a customer something different instead of what they have bought, especially because there is something wrong with it

دادن چیزی متفاوت به مشتری به جای چیزی که خریده است، به خصوص به این دلیل که مشکلی در آن وجود دارد

to get smaller units of money that add up to the same value as a larger unit

برای به دست آوردن واحدهای پولی کوچکتر که ارزش یک واحد بزرگتر را دارد

to get money from one country for the same value of money from another country

برای دریافت پول از یک کشور با همان ارزش پول از کشور دیگر

to get off one train, bus, or aircraft and onto another in order to continue your journey

برای ادامه سفر از یک قطار، اتوبوس یا هواپیما پیاده شوید و سوار قطار دیگری شوید

to put the engine of a vehicle into a higher or lower gear in order to go faster or slower

قرار دادن موتور یک وسیله نقلیه در دنده بالاتر یا پایین تر به منظور حرکت سریعتر یا کندتر

if the wind changes, it starts to blow in a different direction

اگر باد تغییر کند، در جهت دیگری شروع به وزیدن می کند

change² ●●● S1 W1 noun

 the process or result of something or someone becoming different

فرآیند یا نتیجه متفاوت شدن چیزی یا شخصی​

the fact of one thing or person being replaced by another

این واقعیت که یک چیز یا شخص با چیز دیگری جایگزین می شود​

a situation or experience that is different from what happened before, and is usually interesting or enjoyable

موقعیت یا تجربه ای که با آنچه قبلا اتفاق افتاده متفاوت است و معمولاً جالب یا لذت بخش است​

the money that you get back when you have paid for something with more money than it costs

پولی که وقتی برای چیزی با پولی بیشتر از هزینه اش پرداخت کرده اید، پس می گیرید

money in the form of coins, not paper money

پول به شکل سکه، نه پول کاغذی

coins or paper money that you give in exchange for the same amount of money in a larger unit

سکه یا پول کاغذی که در ازای همان مقدار پول در واحد بزرگتر می دهید

a situation in which you get off one train, bus, or aircraft and get on another in order to continue your journey

وضعیتی که در آن از یک قطار، اتوبوس یا هواپیما پیاده می شوید و برای ادامه سفر سوار قطار دیگری می شوید
​

Example

As people in other staff agencies sought to perform differently and better they also improvised, learned, and changed

I think the batteries need changing

I’m just going upstairs to change

The delay was the result of a change in the way that we administer the grants

If you are thinking about a change to a different part of the country you will need to use your vacation to look for accommodation