clear به انگلیسی
From Longman Dictionary
clear1 /klɪə $ klɪr/ ●●● S1 W1 adjective (comparative clearer, superlative clearest)
expressed in a simple and direct way so that people understand
به صورت ساده و مستقیم بیان می شود تا مردم بفهمند
impossible to doubt, question, or make a mistake about
شک کردن، سوال کردن یا اشتباه کردن در مورد آن غیرممکن است
feeling certain that you know or understand something
احساس اطمینان از اینکه چیزی را می دانید یا درک می کنید
able to think sensibly and quickly
قادر به تفکر معقول و سریع
easy to see through, rather than coloured or dirty
به جای رنگی یا کثیف به راحتی قابل مشاهده است
clean and fresh, without clouds or mist
تمیز و تازه، بدون ابر و غبار
healthy, very pure in colour, and without any redness
سالم، با رنگ بسیار خالص و بدون قرمزی
smooth and without any red spots
صاف و بدون لکه قرمز
having details, edges, lines etc that are easy to see, or shapes that are easy to recognize
داشتن جزئیات، لبه ها، خطوط و غیره که به راحتی قابل مشاهده هستند، یا اشکالی که به راحتی قابل تشخیص هستند
easy to hear, and therefore easy to understand
آسان برای شنیدن، و بنابراین آسان برای درک
a clear amount of profit, wages etc is what is left after taxes have been paid on it
مقدار واضح سود، دستمزد و غیره چیزی است که پس از پرداخت مالیات بر آن باقی می ماند
without any planned activities or events
بدون هیچ گونه فعالیت یا رویداد برنامه ریزی شده
complete or whole
کامل یا کامل
not covered or blocked by anything that stops you from doing or seeing what you want
هیچ چیزی که شما را از انجام یا دیدن آنچه می خواهید باز می دارد پوشیده یا مسدود نمی شود
clear2 ●●● S1 W2 verb
to make somewhere emptier or tidier by removing things from it
با برداشتن چیزها از آن، جایی را خالی تر یا مرتب تر کنیم
to make people, cars etc leave a place
تا مردم، ماشین ها و غیره یک مکان را ترک کنند
to prove that someone is not guilty of something
برای اثبات اینکه کسی در کاری مقصر نیست
to give or get official permission for something to be done
دادن یا گرفتن مجوز رسمی برای انجام کاری
to give official permission for a person, ship, or aircraft to enter or leave a country
برای دادن مجوز رسمی به شخص، کشتی یا هواپیما برای ورود یا خروج از کشور
if the weather, sky, mist etc clears, it becomes better and there is more sun
اگر هوا، آسمان، مه و غیره صاف شود، بهتر می شود و آفتاب بیشتری وجود دارد
if a liquid clears, it becomes more transparent and you can see through it
اگر مایعی پاک شود، شفاف تر می شود و می توانید از طریق آن ببینید
if a cheque clears, or if a bank clears it, the bank allows the money to be paid into the account of the person whose name is on the cheque
اگر چکی تسویه شود یا بانکی آن را تسویه کند، بانک اجازه می دهد وجه به حساب شخصی که نامش در چک است واریز شود.
to go over a fence, wall etc without touching it, or to go past or through something and no longer be in it
عبور از روی حصار، دیوار و غیره بدون دست زدن به آن، یا عبور از چیزی یا عبور از آن و دیگر در آن نبودن
if your face or expression clears, you stop looking worried or angry
اگر چهره یا حالت شما روشن شود، دیگر نگران یا عصبانی به نظر نخواهید رسید
if your skin clears, red marks on it disappear
اگر پوست شما شفاف شود، علائم قرمز روی آن ناپدید می شوند
to earn a particular amount of money after taxes have been paid on it
تا پس از پرداخت مالیات بر آن مقدار خاصی پول به دست آورید
clear3 ●●○ adverb
away from something, or out of the way
دور از چیزی یا از سر راه
used to emphasize a long distance
برای تاکید بر مسافت طولانی استفاده می شود
Example
It’s the clearest guide I’ve used
Snowplows have been out clearing the roads
A good lawyer can clear $250,000 a year easily
Firefighters pulled her clear of the wreckage
I could clearly see a row of cottages at the top of the hill