confront به انگلیسی

From Longman Dictionary

con‧front /kənˈfrʌnt/ ●○○ verb

اگر مشکل، مشکل و غیره با شما روبرو شود، ظاهر می شود و باید با آن برخورد کرد

برخورد شجاعانه و مصمم با چیزی بسیار دشوار یا ناخوشایند

با کسی به شکلی تهدیدآمیز روبرو شوید، انگار که قصد دارید به او حمله کنید

متهم کردن کسی به انجام کاری، به ویژه با نشان دادن دلیل

Example

At the same time, serious threats to the stability of the infant democracy also had to be confronted

Their lives were now confronted by earthshaking change, by the arrival of the modern world

He spent time with customersconfronted the Power Supply Division and central staffs, and acted swiftly on all decisions

We try to help people confront their problems

Otherwise they may be confronted with a partially built, inoperable extension and serious deterioration in the existing service

نظرات بسته شده است.

ساخت رزومه
دانشجو
دانش‌آموز
سفارش پروژه
کافه کتاب
جستجو
زبان انگلیسی
استخدام