cookie به انگلیسی

From Longman Dictionary

cook‧ie /ˈkʊki/ ●●● S3 W3 noun [countable]

یک کیک شیرین تخت کوچک

اطلاعاتی که یک وب سایت در رایانه شما باقی می گذارد تا وقتی دوباره از آن استفاده کنید وب سایت شما را تشخیص دهد

یک زن جوان جذاب

cookie
cookie

Example

Christmas and commercialism, like milk and cookies, have always gone together

buy my six-pack and some chocolate chip cookies

By examining the cookieWeb sites can take note of what other sites you have visited

Allow to cool slightly before transferring the cookies to a wire rack

In general, the provincial circuit is a far tougher cookie than its metropolitan counterpart

نظرات بسته شده است.

ساخت رزومه
دانشجو
دانش‌آموز
سفارش پروژه
کافه کتاب
جستجو
زبان انگلیسی
استخدام