fail به انگلیسی

From Longman Dictionary

fail1 /feɪl/ ●●● S2 W1 verb

to not succeed in achieving something

موفق نشدن در رسیدن به چیزی

انجام ندادن آنچه مورد انتظار، مورد نیاز یا خواسته است

برای قبول نشدن در آزمون یا امتحان

تصمیم بگیرید که کسی در آزمون یا امتحان قبول نشده است

اگر یک شرکت یا کسب و کار شکست بخورد، به دلیل کمبود پول قادر به ادامه کار نیست

اگر بخشی از دستگاه یا عضوی در بدن شما از کار بیفتد، کار نمی کند

اگر بینایی، حافظه، سلامتی و غیره شما ضعیف است، به تدریج ضعیف تر می شود یا به خوبی که بود نیست.

اگر محصولات زراعی شکست بخورند، به عنوان مثال به دلیل آب و هوای بد، رشد نمی کنند یا غذا تولید نمی کنند

اگر باران ها (=باران های زیادی که در یک زمان خاص در هر سال می بارد) ناکام شوند، زمانی که انتظار می رود نمی آیند یا به اندازه کافی باران نمی بارد.

fail2 noun

نتیجه ناموفق در یک آزمایش یا معاینه

موقعیتی که کسی موفق نیست یا کاری را بد انجام می دهد

fail3 interjection informal

برای گفتن اینکه کسی شکست خورده یا کاری را بد انجام داده استفاده می شود

Example

Our plan to go into business failed when the bank refused to lend us enough money

Many of the boys in the program had been failing at school

In the last ten minutes of the game, one of the television cameras failed

He believes that if a starter has major-league talent, nothing matters more than taking the ball every five days without fail

Company failures have led to massive job losses

نظرات بسته شده است.

ساخت رزومه
دانشجو
دانش‌آموز
سفارش پروژه
کافه کتاب
جستجو
زبان انگلیسی
استخدام