فـهرســت خدمــــات ≡

fall به انگلیسی

From Longman Dictionary

fall1 /fɔːl $ fɒːl/ ●●● S1 W1 verb

(past tense fell /fel/past participle fallen /ˈfɔːlən $ ˈfɒːl-/)

to move or drop down from a higher position to a lower position

برای حرکت یا انداختن از یک موقعیت بالاتر به یک موقعیت پایین تر

to suddenly go down onto the ground after you have been standing, walking, or running, especially without intending to

به طور ناگهانی پس از ایستادن، راه رفتن یا دویدن، به خصوص بدون اینکه قصد داشته باشید، روی زمین پایین بروید

to go down to a lower level, amount, price etc, especially a much lower one

برای پایین آمدن به سطح، مقدار، قیمت و غیره پایین تر، به خصوص سطح بسیار پایین تر

to start to be in a new or different state

شروع به قرار گرفتن در یک حالت جدید یا متفاوت

to belong to or be part of a particular group, area of responsibility, range of things, or type of things

به یک گروه خاص، حوزه مسئولیت، طیفی از چیزها یا نوعی از چیزها تعلق داشته باشد یا بخشی از آن باشد

to start doing something or being involved with something, often without intending to

شروع به انجام کاری یا درگیر شدن با چیزی، اغلب بدون قصد

to hang down loosely

آزادانه آویزان شدن

to shine on a surface or go onto a surface

بر روی یک سطح بدرخشید یا روی یک سطح بروید

to happen on a particular day or at a particular time

در یک روز خاص یا در یک زمان خاص اتفاق بیفتد

 if a leader or a government falls, they lose their position of power

اگر یک رهبر یا یک دولت سقوط کند، موقعیت قدرت خود را از دست می دهند

if a place falls in a war or an election, a group of soldiers or a political party takes control of it

اگر مکانی در جنگ یا انتخابات سقوط کند، گروهی از سربازان یا یک حزب سیاسی کنترل آن را به دست می گیرند

to be killed in a war

در جنگ کشته شدن

to hit a particular place or a particular part of someone’s body

ضربه زدن به مکان یا قسمت خاصی از بدن کسی

if someone’s voice or a sound falls, it becomes quieter or lower

اگر صدا یا صدای کسی بیفتد، آرام تر یا پایین تر می شود

fall2 ●●● S2 W2 noun

movement down towards the ground or towards a lower position

حرکت به سمت پایین به سمت زمین یا به سمت یک موقعیت پایین تر

reduction in the amount, level, price etc of something

کاهش در مقدار، سطح، قیمت و غیره چیزی

the season between summer and winter, when leaves change colour and the weather becomes slightly colder

فصل بین تابستان و زمستان که رنگ برگ ها تغییر می کند و هوا کمی سردتر می شود

a situation in which someone or something loses their position of power or becomes unsuccessful

وضعیتی که در آن کسی یا چیزی موقعیت قدرت خود را از دست می دهد یا ناموفق می شود

a situation in which a country, city etc is defeated by an enemy

وضعیتی که در آن یک کشور، شهر و غیره توسط دشمن شکست می‌خورد

an act of forcing your opponent onto the ground in wrestling or judo

عملی برای مجبور کردن حریف به زمین در کشتی یا جودو

an amount of snow, rocks etc that falls onto the ground

مقداری برف، سنگ و غیره که روی زمین می ریزد

fall
fall

Example

Aston Villa fell 3 places in the league after their defeat by Barnsley

Just as we were about to leave the house, rain began to fall

A tree had fallen across the road and blocked it

Floyd investigated it soon after free fall had begun

I sat listening to the fall of the rain on the roof

نظر دهی از قسمت بپرس مقدور است.

ساخت رزومه
دانشجو
دانش‌آموز
سفارش پروژه
کافه کتاب
جستجو
زبان انگلیسی
استخدام
chat