feed به انگلیسی

From Longman Dictionary

feed1 /fiːd/ ●●● S1 W2 verb (past tense and past participle fed /fed/)

برای دادن غذا به شخص یا حیوان

برای تامین غذای کافی برای گروهی از مردم

دادن ماده خاصی به گیاه که به رشد آن کمک می کند

اگر نوزاد یا حیوانی شیر بخورد، می خورند

قرار دادن اطلاعات در یک کامپیوتر در یک دوره زمانی

تامین چیزی، به ویژه مایع، گاز یا برق

قرار دادن چیزی در چیز دیگری، به ویژه به تدریج و از طریق یک سوراخ کوچک

برای افزایش قدرت یک احساس، میل و غیره

دادن اطلاعات یا ایده به کسی در یک دوره زمانی

پرتاب یا ضربه زدن به توپ به شخص دیگری در تیم خود، مخصوصاً برای اینکه آنها بتوانند نقطه نظرات خود را نشان دهند

برنامه تلویزیونی یا رادیویی را به جایی بفرستند تا پخش شود

feed2 noun

یکی از مواقعی که به یک بچه کوچک شیر می دهید

غذا برای حیوانات

لوله یا قطعه ای از تجهیزاتی که چیزی به ویژه سوخت را برای ماشین تامین می کند

هنگامی که یک سیگنال تلویزیونی یا رادیویی، اطلاعات رایانه ای و غیره به جایی ارسال می شود، یا اتصالی که برای انجام این کار استفاده می شود

feed
feed

Example

The bigger the fish the less often they feed

Give them time, and then feed back to them how you feel about the way they are behaving towards you day-to-day

Feed chrysanthemums with a house plant fertilizer

A large part of our income goes on animal feed

Lois has gotten tired of the late night feedings

نظرات بسته شده است.

ساخت رزومه
دانشجو
دانش‌آموز
سفارش پروژه
کافه کتاب
جستجو
زبان انگلیسی
استخدام