free به انگلیسی
From Longman Dictionary
free1 /friː/ ●●● S1 W1 adjective
something that is free does not cost you any money
چیزی که رایگان است برای شما هزینه ای ندارد
not held, tied up, or kept somewhere as a prisoner
به عنوان زندانی در جایی نگه داشته، بسته یا در جایی نگهداری نمی شود
allowed to do or say whatever you want, or allowed to happen, without being controlled or restricted by anyone or anything
اجازه دارید هر کاری را که می خواهید انجام دهید یا بگویید، یا اجازه دارید اتفاق بیفتد، بدون اینکه توسط کسی یا چیزی کنترل یا محدود شود
if you are free, or have some free time, you have no work, and nothing else that you must do
اگر آزاد هستید یا وقت آزاد دارید، نه کار دارید و نه هیچ چیز دیگری که باید انجام دهید
something that is free is available to use because it is not already being used
چیزی که رایگان است برای استفاده در دسترس است زیرا قبلاً استفاده نشده است
not suffering from something
از چیزی رنج نبردن
not containing something
حاوی چیزی نیست
if something is free of tax, you do not have to pay tax on it
اگر چیزی عاری از مالیات باشد، مجبور نیستید برای آن مالیات بپردازید
something that is free is not held, blocked, or restricted
چیزی که رایگان است نگه داشته، مسدود یا محدود نمی شود
a free chemical substance is not combined with any other substance
یک ماده شیمیایی آزاد با هیچ ماده دیگری ترکیب نمی شود
free2 ●●● W3 verb (freed, freeing) [transitive]
to allow someone to leave prison or somewhere they have been kept as a prisoner
اجازه دادن به کسی که از زندان یا جایی که به عنوان زندانی نگهداری می شود خارج شود
to allow someone to say and do what they want, after controlling or restricting them in the past
اجازه دادن به کسی که پس از کنترل یا محدود کردن آنها در گذشته، آنچه را که می خواهد بگوید و انجام دهد
to move someone or something so that they are no longer held, fixed, or trapped
حرکت دادن کسی یا چیزی به طوری که دیگر نگه داشته، ثابت یا به دام نیفتد
to stop someone suffering from something by removing it
برای متوقف کردن کسی که از چیزی رنج می برد با حذف آن
to make something available so that it can be used
چیزی را در دسترس قرار دهد تا بتوان از آن استفاده کرد
to give someone time to do something by taking away other jobs that they have to do
با از دست دادن کارهای دیگری که باید انجام دهند، به کسی زمان بدهید تا کاری را انجام دهد
free3 ●●● S3 adverb
without payment
بدون پرداخت
not fixed or held in a particular place or position
در مکان یا موقعیت خاصی ثابت یا نگهداری نمی شود
free4 noun [countable]
a free transfer; the process by which a player moves from one football club to another, but the new club does not pay any money for him
انتقال رایگان؛ فرآیندی که طی آن یک بازیکن از یک باشگاه فوتبال به باشگاه دیگر منتقل می شود، اما باشگاه جدید هیچ پولی برای او پرداخت نمی کند
-free /friː/ suffix [in adjectives and adverbs]
without something that you do not want
بدون چیزی که شما نمی خواهید
Example
Maybe Bobby and I could have lunch again if he was free
We’re going to need some rope to help free the girl
A strange light frightens her, and she screams to be freed from the room, falling unconscious when escape is denied
Why was this guy walking around free
a smoke-free restaurant