half به انگلیسی

From Longman Dictionary

half1 /hɑːf $ hæf/ ●●● S1 W1 predeterminer, pronoun, adjective [only before noun]

دقیقاً یا حدود 50٪ (½) مقدار، زمان، مسافت، تعداد و غیره

بزرگترین قسمت چیزی

half2 ●●● S1W2 noun (plural halves /hɑːvz $ hævz/) [countable]

یکی از دو قسمت مساوی چیزی

یکی از دو قسمتی که یک رویداد ورزشی به آن تقسیم می شود

بازیکنی که در وسط زمین در ورزش هایی مانند فوتبال، راگبی و غیره بازی می کند

نصف پیمانه آبجو

بلیط کودک، به عنوان مثال در اتوبوس یا قطار، ارزان تر از بلیط بزرگسالان است

half3 ●●● S2 adverb

تا حدی، اما نه به طور کامل

اگر چیزی نصف یک چیز و نیمی چیز دیگر باشد، ترکیبی از آن دو چیز است

برای تاکید بر چیزی بد استفاده می شود، برای گفتن اینکه این یک چیز بسیار بد است

نصف اندازه، مقدار و غیره چیز دیگری

به اندازه نصف اندازه اصلی بزرگتر است

Example

But LeRoy, he got one half again as big

I found him sitting on his bed, half-dressed

He never lost his sense of humor, even when he was half asleep

Most of the time they were half asleepchatting about the weather

It was a hot day, and I think I must have been half asleep when I noticed something very strange

نظرات بسته شده است.

ساخت رزومه
دانشجو
دانش‌آموز
سفارش پروژه
کافه کتاب
جستجو
زبان انگلیسی
استخدام