happy به انگلیسی

From Longman Dictionary

hap‧py /ˈhæpi/ ●●● S1 W1 adjective (comparative happier, superlative happiest)

داشتن احساس لذت، برای مثال به این دلیل که اتفاق خوبی برای شما افتاده است یا از زندگی خود بسیار راضی هستید

یک زمان شاد، رابطه، رویداد و غیره زمان خوبی است که باعث می شود احساس خوشحالی کنید

راضی یا نگران نیست

خوش شانس یا خوش شانس

مناسب

Example

Sarah’s main aim in life is simply to be happy

You know happiness is being able to assume you are happy

I wasn’t very happy about that so I finished with him

Most children’s stories have happy endings

In fact, my childhood on Lewis can be described as a happy one

نظرات بسته شده است.

ساخت رزومه
دانشجو
دانش‌آموز
سفارش پروژه
کافه کتاب
جستجو
زبان انگلیسی
استخدام