have به انگلیسی
From Longman Dictionary
have1 /v, əv, həv; strong hæv/ ●●● S1 W1 auxiliary verb (past tense and past participle had /d, əd, həd; strong hæd/, third person singular has /z, əz, həz; strong hæz/)
used with past participles to form perfect tenses
با فعل ماضی برای تشکیل زمان های کامل استفاده می شود
have2 /hæv/ ●●● S1W1 verb [transitive]
used to say what someone or something looks like, what qualities or features they possess etc
برای گفتن اینکه شخص یا چیزی شبیه چه چیزی است، چه ویژگی ها یا ویژگی هایی دارد و غیره استفاده می شود
to include or contain something or a particular number of things or people
شامل یا شامل چیزی یا تعداد خاصی از چیزها یا افراد است
used to say that someone owns something or that it is available for them to use
معمولاً میگفتند کسی مالک چیزی است یا برای استفاده از آن در دسترس است
to be holding something or carrying it with you
چیزی را در دست بگیرید یا با خود حمل کنید
to do something
برای انجام کاری
to eat, drink, or smoke something
خوردن، نوشیدن، یا سیگار کشیدن چیزی
to experience something or be affected by something
چیزی را تجربه کردن یا تحت تاثیر چیزی قرار گرفتن
to think of something or to experience a particular feeling
فکر کردن به چیزی یا تجربه یک احساس خاص
to suffer from a disease, injury, or pain
رنج بردن از یک بیماری، آسیب یا درد
if you have a particular amount of time, it is available for you to do something
اگر زمان خاصی دارید، برای انجام کاری در دسترس شماست
to receive something
دریافت چیزی
used to say that your body or something else is in a particular position or state, because you moved or did something
می گفت بدن شما یا چیز دیگری در موقعیت یا حالت خاصی قرار دارد، زیرا شما حرکت کرده اید یا کاری انجام داده اید
used to say that there is someone who is your relation or friend
می گفت کسی هست که فامیل یا دوست شماست
to be employed in a particular job or to be responsible for doing something
استخدام شدن در کار خاصی یا مسئولیت انجام کاری
to employ or be in charge of a group of workers
برای استخدام یا سرپرستی گروهی از کارگران
if a shop or a hotel has goods or rooms, they are available for you to buy or use
اگر مغازه یا هتلی اجناس یا اتاق دارد، برای خرید یا استفاده در دسترس شما هستند
to hold someone violently by a part of their body
گرفتن یک نفر با خشونت توسط بخشی از بدنش
if you have visitors or guests, they have come to your home, office etc
اگر بازدید کننده یا مهمان دارید، آنها به خانه، دفتر و غیره شما آمده اند
if you have an event such as a meeting, party, or concert, it happens because you have organized it
اگر رویدادی مانند جلسه، مهمانی یا کنسرت دارید، به این دلیل است که شما آن را سازماندهی کرده اید
to cause a particular result
برای ایجاد یک نتیجه خاص
used to say that an opportunity or choice is available for you
قبلاً می گفت که یک فرصت یا انتخاب برای شما در دسترس است
if a woman has a baby, it is born from her body
اگر زنی بچه دار شود از بدن او متولد می شود
to affect someone in a way that makes them start doing something
تأثیر گذاشتن بر کسی به گونه ای که باعث شود او شروع به انجام کاری کند
to persuade or order someone to do something
متقاعد کردن یا دستور دادن کسی به انجام کاری
used to offer something to someone
برای ارائه چیزی به کسی استفاده می شود
have3 ●●● S1 W3 verb, have to do something (also have got to do something especially British English)
if you have to do something, you must do it because it is necessary or because someone makes you do it
اگر مجبورید کاری را انجام دهید، باید آن را انجام دهید زیرا لازم است یا به این دلیل که کسی شما را وادار به انجام آن می کند
used to say that it is important that something happens, or that something must happen if something else is to happen
می گفت مهم است که اتفاقی بیفتد یا اگر قرار است اتفاق دیگری بیفتد باید اتفاقی بیفتد
used to tell someone how to do something
به کسی می گفت که چگونه کاری را انجام دهد
used to say that you are sure that something will happen or something is true
می گفت مطمئن هستید که اتفاقی می افتد یا چیزی درست است
used to suggest that someone should do something because you think it would be enjoyable or useful
به این توصیه میشود که کسی باید کاری را انجام دهد، زیرا فکر میکنید لذتبخش یا مفید است
used when something annoying happens in a way that things always seem to happen
زمانی استفاده می شود که اتفاق آزاردهنده ای رخ می دهد به گونه ای که به نظر می رسد همیشه اتفاق می افتد
used to say that only one thing or person is good enough or right for someone
می گفت فقط یک چیز یا شخص برای کسی خوب یا مناسب است
Wild rice has a very nutty flavour
Our guests have arrived
Sullivan’s music does have a certain charm
Although she’s eighty she has an excellent memory
We don’t have to rush – there’s plenty of time