hungry به انگلیسی

From Longman Dictionary

hun‧gry /ˈhʌŋɡri/ ●●● S2 adjective (comparative hungrier, superlative hungriest)

تمایل به خوردن چیزی

بیمار یا ضعیف به دلیل نداشتن غذای کافی برای مدت طولانی

خواستن یا نیاز بسیار به چیزی

Example

That bird looks lost and hungry

If the crops fail again this year thousands of people will go hungry

Evidently she had noticed that I was hungry, because she urged me several times to eat

He was hungry for something, but did not know that

For certain she would be hungry, like me

نظرات بسته شده است.

ساخت رزومه
دانشجو
دانش‌آموز
سفارش پروژه
کافه کتاب
جستجو
زبان انگلیسی
استخدام