key به انگلیسی

From Longman Dictionary

key1 /kiː/ ●●● S1 W2 noun [countable]

a small specially shaped piece of metal that you put into a lock and turn in order to lock or unlock a door, start a car etc

یک قطعه فلزی کوچک با شکل خاص که در یک قفل قرار داده و می چرخانید تا در را قفل یا باز کنید، ماشین را روشن کنید و غیره

دکمه‌هایی که روی صفحه‌کلید رایانه فشار می‌دهید تا با رایانه کار کنید

قطعات چوبی یا فلزی که روی پیانو و برخی سازهای بادی فشار می دهید تا بنوازید

مقیاس نت هایی که با یک نت خاص شروع می شود یا کیفیت صدایی که این مقیاس دارد

فهرستی از علائم، رنگ ها و غیره استفاده شده در نقشه یا نقشه فنی و غیره که معنی آنها را توضیح می دهد

پاسخ های چاپ شده یک تست یا مجموعه ای از سوالات در یک کتاب

یک جزیره مسطح کوچک، به ویژه جزیره ای که بخشی از یک گروه در نزدیکی ساحل است

key2 ●●○ S3W2 adjective [no comparative]

بسیار مهم یا ضروری

key3 ●●○ verb [transitive]

اگر یک برد را برای تیم خود کلید بزنید، به آن کمک می کنید که در یک بازی پیروز شود، زیرا خیلی خوب بازی می کنید

سطحی را آماده کنید تا پوششی مانند رنگ به آن بچسبد

Example

Leave a spare key with a trustworthy neighbour

Then she saw a little glass table with three legs, and on the top of it was a very small gold key

We don’t have much time, so let’s concentrate on the key issues

From the early 1960s the party had seen the issue of civil liberties as a key area of agitation

Abdul keyed the game with three touchdowns

نظرات بسته شده است.

ساخت رزومه
دانشجو
دانش‌آموز
سفارش پروژه
کافه کتاب
جستجو
زبان انگلیسی
استخدام