kick به انگلیسی

From Longman Dictionary

kick1 /kɪk/ ●●● S2 W3 verb [intransitive, transitive]

ضربه زدن به چیزی با پا

پاهای خود را طوری حرکت دهید که انگار به چیزی لگد می زنید

kick2 ●●○ S3 noun [countable]

حرکت پا یا ساق پا، معمولاً برای ضربه زدن به چیزی با پا

عمل لگد زدن به توپ در یک بازی ورزشی مانند فوتبال، یا ضربه زدن به توپ و جهت حرکت آن

چیزی که از آن لذت می برید زیرا هیجان انگیز است

Example

Next came his three younger sisters whom he began to terrorise – bitingkicking and scratching them

Michael kicked him in the back, the force of the blow sending Tommy across the dirt-strewn floor

Andy Stevenson’s powerful strike as half time approached was followed by an injury time free kick from Ian Helliwell

As it is, a penalty kick at goal can take up to two minutes out of the match

And what a tremendous kick that was – straight into the goal from 200 yards

نظرات بسته شده است.

ساخت رزومه
دانشجو
دانش‌آموز
سفارش پروژه
کافه کتاب
جستجو
زبان انگلیسی
استخدام