low به انگلیسی
From Longman Dictionary
low1 /ləʊ $ loʊ/ ●●● S1 W1 adjective (comparative lower, superlative lowest)
small, or smaller than usual, in amount, level, or value
کوچک، یا کوچکتر از حد معمول، از نظر مقدار، سطح یا ارزش
having less than the usual amount of a substance or chemical
داشتن کمتر از مقدار معمول یک ماده یا ماده شیمیایی
having a top that is not far above the ground
داشتن بالای سطحی که از سطح زمین فاصله زیادی ندارد
at a point that is not far above the ground or near the bottom of something
در نقطه ای که زیاد از سطح زمین یا نزدیک ته چیزی نیست
below the usual height
زیر ارتفاع معمول
bad, or below an acceptable or usual level or quality
بد، یا پایین تر از سطح یا کیفیت معمولی است
if you are low on something, or if your supply of something is low, there is not much of it left
اگر چیزی کم دارید، یا اگر عرضه چیزی کم است، مقدار زیادی از آن باقی نمانده است
not loud / not high
بلند نباشد
a light that is low is not bright
نوری که کم است روشن نیست
if you cook something over a low heat or in a low oven, you cook it using only a small amount of heat
اگر چیزی را روی حرارت ملایم یا در فر کم بپزید، آن را با مقدار کمی حرارت می پزید
a battery that is low does not have much power left in it
باتری که کم است، انرژی زیادی در آن باقی نمی ماند
a low dress, blouse etc does not cover your neck and the top of your chest
یک لباس کوتاه، بلوز و غیره گردن و بالای سینه شما را نمی پوشاند
unhappy and without much hope for the future
ناراضی و بدون امید به آینده
low2 ●●● W1 adverb (comparative lower, superlative lowest)
در یا به یک موقعیت یا سطح پایین
near the ground or the bottom of something
نزدیک زمین یا ته چیزی
if you play or sing musical notes low, you play or sing them with deep notes
اگر نت‌های موسیقی را کم می‌نوازید یا می‌خوانید، آن‌ها را با نت‌های عمیق می‌نوازید یا می‌خوانید
low3 ●○○ noun
a low price, level, or value
قیمت، سطح یا ارزش پایین
a very difficult time in someone’s personal or working life
یک زمان بسیار دشوار در زندگی شخصی یا کاری یک نفر
the lowest point that the temperature reaches during a particular time
پایین ترین نقطه ای که دما در یک زمان خاص به آن می رسد
an area of low pressure in the air
ناحیه ای با فشار کم در هوا
low4 verb
if cattle low, they make a deep sound
اگر گاوها پایین بیایند، صدای عمیقی تولید می کنند
Example
We’re running low on gas
It’s a good time to buy a computer, because prices are low
The medical supplies were getting low
We had to bend down low to get through the opening
A low is making its way over the Mid-Atlantic states
