major به انگلیسی

From Longman Dictionary

ma‧jor1 /ˈmeɪdʒə $ -ər/ ●●● S1 W1 AWL adjective

داشتن نتایج بسیار جدی یا نگران کننده

بسیار بزرگ یا مهم، در مقایسه با چیزهای دیگر یا افراد مشابه

خیلی مهم

یک کلید اصلی بر اساس مقیاس موسیقی است که در آن نیم‌آهنگ‌هایی بین نت‌های سوم و چهارم و هفتم و هشتم وجود دارد.

major2 ●○○ noun [countable]

یک افسر درجه متوسط در ارتش بریتانیا یا ایالات متحده یا تفنگداران دریایی یا در نیروی هوایی ایالات متحده

موضوع اصلی که یک دانشجو در کالج یا دانشگاه تحصیل می کند

کسی که یک موضوع خاص را به عنوان موضوع اصلی خود در کالج یا دانشگاه مطالعه می کند

Example

An experienced producer at a major London agency was recently asked to list them for the benefit of newcomers

Most major credit cards are accepted

Another major advantage is the insight it is capable of yielding into the social and communicative norms of the community

One reason: a sharp drop in the number of undergraduate students choosing economics as a major

He would be going on to college and a major in Romance languages after high school

نظرات بسته شده است.

ساخت رزومه
دانشجو
دانش‌آموز
سفارش پروژه
کافه کتاب
جستجو
زبان انگلیسی
استخدام