mission به انگلیسی

From Longman Dictionary

mis‧sion /ˈmɪʃən/ ●●○ W2 noun [countable]

یک کار مهم که شامل سفر به جایی است که توسط یکی از اعضای نیروی هوایی، ارتش و غیره یا توسط یک فضاپیما انجام می شود.

کار مهمی که به کسی محول شده است، به خصوص زمانی که به جای دیگری فرستاده می شود

کاری که احساس می کنید باید انجام دهید زیرا وظیفه شماست

هدف یا مهمترین هدف یک سازمان

گروهی از افراد مهم که توسط دولت خود به کشور دیگری فرستاده می شوند تا درباره موضوعی بحث کنند یا اطلاعات جمع آوری کنند

کار مذهبی که شامل رفتن به یک کشور خارجی برای آموزش مسیحیت به مردم یا کمک به مردم فقیر است

ساختمانی که این نوع کارها در آن انجام می شود یا افرادی که در آنجا کار می کنند

Example

 I flew on over 280 combat missions in two wars, so I’m used to danger

But he knew very well that it was a dangerous mission

The food missions in Pittsburgh usually serve 750 people per day

In that office he translated the old church language about a sense of missionredirecting it to the nation

Their mission is to go to the rainforest to study possible medicinal uses of the plants there

نظرات بسته شده است.

ساخت رزومه
دانشجو
دانش‌آموز
سفارش پروژه
کافه کتاب
جستجو
زبان انگلیسی
استخدام