moon به انگلیسی

From Longman Dictionary

moon /muːn/ ●●● S3 W3 noun

ظاهر یا شکل ماه در یک زمان خاص

یک جسم گرد که در اطراف سیاره ای غیر از زمین حرکت می کند

Example

It was the night of the full moon

There’s no moon tonight

There was nothing she could not do, he said, check the stars, even, and the moon

I opened my eyes and through the cabin window saw the sliver of the moon just over the horizon

You spend the next two days en route to the moon

نظرات بسته شده است.

ساخت رزومه
دانشجو
دانش‌آموز
سفارش پروژه
کافه کتاب
جستجو
زبان انگلیسی
استخدام