order به انگلیسی
From Longman Dictionary
or‧der1 /ˈɔːdə $ ˈɔːrdər/ ●●● S1 W1 noun
for the purpose of doing something
به منظور انجام کاری
so that something can happen or so that someone can do something
برای اینکه اتفاقی بیفتد یا اینکه کسی بتواند کاری را انجام دهد
the way that things or events are arranged in relation to each other, so that one thing is first, another thing is second etc
نحوه چیدمان چیزها یا رویدادها نسبت به یکدیگر، به طوری که یک چیز اول است، چیز دیگر دوم است.
an instruction to do something that is given by someone in authority
دستوری برای انجام کاری که توسط شخص صاحب مقام داده می شود
a situation in which rules are obeyed and authority is respected
وضعیتی که در آن قوانین رعایت می شود و اقتدار رعایت می شود
a situation in which everything is controlled, well organized, and correctly arranged
موقعیتی که در آن همه چیز کنترل شده، به خوبی سازماندهی شده و به درستی چیده شده است
a request for food or drink in a restaurant or bar
درخواست غذا یا نوشیدنی در رستوران یا بار
the food or drink you have asked for in a restaurant or bar
غذا یا نوشیدنی که در رستوران یا بار خواسته اید
a request by a customer for a company to supply goods
درخواست مشتری از یک شرکت برای تامین کالا
goods that you have ordered from a company
کالاهایی که از یک شرکت سفارش داده اید
the political, social, or economic situation at a particular time
وضعیت سیاسی، اجتماعی یا اقتصادی در یک زمان خاص
جامعه ای از راهبان یا راهبه ها
an organization or a society whose members meet for secret ceremonies
سازمان یا جامعه ای که اعضای آن برای مراسم مخفیانه گرد هم می آیند
a group of people who have received a special official reward from a king, president etc for their services or achievements
گروهی از افرادی که برای خدمات یا دستاوردهای خود پاداش رسمی ویژه ای از پادشاه، رئیس جمهور و غیره دریافت کرده اند
an official piece of paper that can be exchanged for money
یک تکه کاغذ رسمی که می توان آن را با پول مبادله کرد
a group of animals or plants that are considered together because they evolved from the same plant or animal
گروهی از حیوانات یا گیاهان که با هم در نظر گرفته می شوند زیرا از یک گیاه یا حیوان به وجود آمده اند
a list of jobs that a computer has to do in a particular order
لیستی از کارهایی که کامپیوتر باید به ترتیب خاصی انجام دهد
to ask for food or a drink in a restaurant, bar etc
درخواست غذا یا نوشیدنی در رستوران، بار و غیره
to ask for goods or services to be supplied
درخواست برای عرضه کالا یا خدمات
to tell someone that they must do something, especially using your official power or authority
به کسی بگویید که باید کاری انجام دهد، به خصوص با استفاده از قدرت یا اختیار رسمی شما
to arrange something in an order
ترتیب دادن چیزی به ترتیب
Example
The commander’s orders must be obeyed at all times
I want the report ready by noon – and that’s an order
The desks were neatly ordered in rows
The psychology books are ordered according to title, not according to author
Let the arcs of the net be ordered