play به انگلیسی
From Longman Dictionary
play1 /pleɪ/ ●●● S1 W1 verb
when children play, they do things that they enjoy, often with other people or with toys
وقتی بچه ها بازی می کنند، کارهایی را انجام می دهند که از آنها لذت می برند، اغلب با افراد دیگر یا با اسباب بازی ها
to take part or compete in a game or sport
برای شرکت یا رقابت در یک بازی یا ورزش
to use a particular piece, card, person etc in a game or sport
برای استفاده از یک قطعه، کارت، شخص و غیره خاص در یک بازی یا ورزش
to take a particular position on a team
برای گرفتن یک موقعیت خاص در یک تیم
to hit a ball in a particular way or to a particular place in a game or sport
ضربه زدن به توپ به روشی خاص یا به مکانی خاص در یک بازی یا ورزش
to perform a piece of music on a musical instrument
برای اجرای یک قطعه موسیقی بر روی یک آلت موسیقی
if a radio, CD etc plays, or if you play it, it produces sound, especially music
اگر رادیو، سی دی و غیره پخش می شود، یا اگر آن را پخش می کنید، صدا تولید می کند، به خصوص موسیقی
to perform the actions and say the words of a particular character in a theatre performance, film etc
برای انجام اعمال و گفتن سخنان یک شخصیت خاص در یک تئاتر، فیلم و غیره
if a play or film is playing at a particular theatre, it is being performed or shown there
اگر نمایشنامه یا فیلمی در تئاتر خاصی در حال پخش است، در آنجا اجرا یا نمایش داده می شود
if actors play a theatre, they perform there in a play
اگر بازیگران یک تئاتر بازی می کنند، در آنجا در یک نمایش اجرا می کنند
to behave as if you are a particular kind of person or have a particular feeling or quality, even though it is not true
طوری رفتار کنید که انگار نوع خاصی از افراد هستید یا احساس یا کیفیت خاصی دارید، حتی اگر درست نباشد
to behave in a particular way in a situation, in order to achieve the result or effect that you want
رفتاری خاص در یک موقعیت، برای رسیدن به نتیجه یا اثری که می خواهید
if a smile plays about someone’s lips, they smile slightly
اگر لبخندی با لب های کسی بازی کند، کمی لبخند می زند
if light plays on something, it shines on it and moves on it
اگر نور با چیزی بازی کند، به آن می تابد و روی آن حرکت می کند
if a fountain plays, water comes from it
اگر فواره ای بازی کند، آب از آن می آید
play2 ●●● S1 W2 noun
a story that is written to be performed by actors, especially in a theatre
داستانی که برای اجرا توسط بازیگران به خصوص در تئاتر نوشته شده است
things that people, especially children, do for amusement rather than as work
کارهایی که مردم، به ویژه کودکان، برای سرگرمی انجام می دهند تا کار
the effect or influence of something
تأثیر یا تأثیر چیزی
the actions of the people who are playing a game or sport
اعمال افرادی که در حال انجام یک بازی یا ورزش هستند
one particular action or set of actions during a game
یک اقدام خاص یا مجموعه ای از اقدامات در طول بازی
if there is some play in something, it is loose and can be moved
اگر در چیزی بازی وجود داشته باشد، شل است و می توان آن را جابجا کرد
Example
It’s been a long time since I played hockey
Do you know how to play backgammon
Your child can play all three goats and you the troll if there are just the two of you
There needs to be a little more play in the fan belt for it to work right
He chose to do this by re-writing the scene in the form of a script for a play