position به انگلیسی

From Longman Dictionary

po‧si‧tion1 /pəˈzɪʃən/ ●●● S1 W1 noun

روشی که کسی ایستاده، نشسته یا دراز کشیده است

موقعیتی که یک نفر در آن قرار دارد، به خصوص زمانی که این بر کارهایی که او می تواند و نمی تواند انجام دهد تأثیر می گذارد

جایی که کسی یا چیزی در آن است، به ویژه در رابطه با اشیاء و مکان های دیگر

جایی که کسی یا چیزی مورد نیاز یا قرار است باشد

جهتی که یک جسم در آن قرار دارد

یک نظر یا قضاوت در مورد یک موضوع خاص، به ویژه نظر رسمی یک دولت، یک حزب سیاسی، یا یک مقام مسئول

یک شغل

سطح، اختیار یا اهمیت شخص یا چیزی در یک جامعه یا سازمان

جایگاه کسی یا چیزی در یک مسابقه یا مسابقه در رابطه با افراد یا چیزهای دیگر

منطقه ای که یک نفر در آن ورزش بازی می کند، یا نوع اعمالی که او مسئول انجام آن است

جایی که ارتش سرباز، تفنگ و غیره را در آن قرار داده است

position2 ●○○ verb

با دقت چیزی را در موقعیتی خاص قرار دادن

Example

Always look for the best person to fill any position, regardless of age, race, or gender

Mears has moved from fifth to fourth position

Government forces destroyed military positions and captured enemy soldiers

He turned the chair around, positioning himself with his back to the window, and opened the book

On Brother and Toyota machines it positions itself automatically when left to hang freely between the yarn mast and knitting

نظرات بسته شده است.

ساخت رزومه
دانشجو
دانش‌آموز
سفارش پروژه
کافه کتاب
جستجو
زبان انگلیسی
استخدام