right به انگلیسی
From Longman Dictionary
right1 /raɪt/ ●●● S1 W1 adjective
a statement or piece of information that is right is correct and based on true facts
بیانیه یا اطلاعاتی که درست است صحیح و بر اساس حقایق واقعی است
if you are right, you have said something that is correct and based on true facts
اگر راست می گویید، چیزی گفته اید که درست و بر اساس حقایق واقعی است
the right thing, person, method etc is the one that is most suitable or effective
چیز درست، شخص، روش و غیره مناسب ترین یا مؤثرترین است
your right side is the side with the hand that most people write with
سمت راست شما سمتی است با دستی که اکثر مردم با آن می نویسند
something that is not right is not in the state it should be in
چیزی که درست نیست در حالتی که باید باشد نیست
if someone is right to do something, their action is morally correct or sensible
اگر کسی در انجام کاری حق داشته باشد، عمل او اخلاقاً صحیح یا معقول است
used to emphasize how bad someone or something is
برای تاکید بر بد بودن شخص یا چیزی استفاده می شود
if you are not feeling right, you are not feeling completely well
اگر احساس خوبی ندارید، کاملاً احساس خوبی ندارید
the right people, places, schools etc are considered to be the best or most important
افراد مناسب، مکان ها، مدارس و غیره به عنوان بهترین یا مهم ترین در نظر گرفته می شوند
right2 ●●● S1 W1 adverb
exactly in a particular position or place
دقیقا در یک موقعیت یا مکان خاص
immediately and without any delay
بلافاصله و بدون تاخیر
correctly
به درستی
towards the direction or side that is on the right
به سمت جهت یا سمتی که در سمت راست است
right3 ●●● S1 W1 noun
something that you are morally, legally, or officially allowed to do or have
کاری که از نظر اخلاقی، قانونی یا رسمی مجاز به انجام یا داشتن آن هستید
behaviour that is morally good and correct
رفتاری که از نظر اخلاقی خوب و صحیح باشد
right4 ●●● S2 interjection
used to show that you have understood or agree with what someone has just said
برای نشان دادن اینکه شما آنچه را که کسی به تازگی گفته است درک کرده اید یا با آن موافق هستید
used to get someone’s attention before starting to say or do something
برای جلب توجه کسی قبل از شروع به گفتن یا انجام کاری استفاده می شود
used to check if what you have said is correct
برای بررسی درستی آنچه گفته اید استفاده می شود
used to check that the person you are speaking to is listening and understands what you are saying
برای بررسی اینکه فردی که با او صحبت می کنید به حرف شما گوش می دهد و می فهمد یا خیر استفاده می شود
right5 verb [transitive]
to put something back into the state or situation that it should be in
برای بازگرداندن چیزی به حالت یا موقعیتی که باید در آن باشد
to put something, especially a boat, back into its correct upright position
قرار دادن چیزی، مخصوصاً یک قایق، به حالت عمودی صحیح خود
Example
It is irrelevant to the Purchaser whether or not the Vendors know the warranties are right or wrong so long as they accept the risk
Follow the track until the level bears off right
Leonard counters with a right to the jaw
Right, open your books on page 16
He righted his spectacles which had been knocked askew and straightened his cloak