service به انگلیسی
ser‧vice1 /ˈsɜːvɪs $ ˈsɜːr-/ ●●● S1 W1 noun
the official system for providing something, especially something that everyone in a country needs to have, or the official organization that provides it
سیستم رسمی برای ارائه چیزی، به ویژه چیزی که همه در یک کشور نیاز به داشتن آن دارند، یا سازمان رسمی ارائه دهنده آن
a particular type of help or work that is provided by a business to customers, but not one that involves producing goods
نوع خاصی از کمک یا کاری که توسط یک کسب و کار به مشتریان ارائه می شود، اما نه کمکی که شامل تولید کالا باشد
the help that people who work in a shop, restaurant, bar etc give you
کمکی که افرادی که در یک مغازه، رستوران، بار و غیره کار می کنند به شما می دهند
the work that someone does for a person or organization, especially over a long period
کاری که شخصی برای یک فرد یا سازمان انجام می دهد، به ویژه در یک دوره طولانی
used to talk about whether a piece of equipment, a vehicle etc is available to be used, or how long it can be used
برای صحبت در مورد اینکه آیا یک قطعه از تجهیزات، یک وسیله نقلیه و غیره برای استفاده در دسترس است یا چه مدت می توان از آن استفاده کرد، استفاده می شود
a formal religious ceremony, especially in church
یک مراسم مذهبی رسمی، به ویژه در کلیسا
help that you give to someone
کمکی که به کسی میدهی
an examination and repair of a machine or car to keep it working properly
معاینه و تعمیر ماشین یا ماشین برای حفظ کارکرد صحیح آن
an act of hitting a ball through the air in order to start a game, especially in tennis
عمل ضربه زدن به توپ از طریق هوا به منظور شروع یک بازی، به خصوص در تنیس
a set of plates, bowls, cups etc that match each other
مجموعه ای از بشقاب ها، کاسه ها، فنجان ها و غیره که با یکدیگر مطابقت دارند
a regular journey made by a bus, train, boat etc to a particular place at a particular time
یک سفر معمولی که با اتوبوس، قطار، قایق و غیره به یک مکان خاص در یک زمان خاص انجام می شود
when someone is given a legal document telling them that they must do something or that something is going to happen
وقتی به کسی سند قانونی داده می شود که به او می گوید باید کاری انجام دهد یا قرار است اتفاقی بیفتد
service2 ●●○ verb
if someone services a machine or vehicle, they examine it and do what is needed to keep it working well
اگر کسی یک ماشین یا وسیله نقلیه را سرویس می کند، آن را بررسی می کند و هر کاری را که لازم است انجام می دهد تا به خوبی کار کند
to provide people with something they need or want
برای فراهم کردن چیزی که مردم نیاز دارند یا می خواهند
Nevertheless, the share of national income going to government spending on goods and services is now falling
We knew the should would never survive if we didn’t provide a good service from the minute we opened the doors
Dunn’s firm services 72 arts organizations across the nation
I’m having the car serviced next week
Especially because they usually split the take with the syndicates who sell and service their output