فـهرســت خدمــــات ≡

sob به انگلیسی

From Longman Dictionary

sob /sɒb $ sɑːb/ ●●○ verb

گریه کردن با صدای بلند هنگام نفس کشیدن در فوران های ناگهانی کوتاه

برای گفتن چیزی در حالی که گریه می کنی

Example

As she stumbled along the path, she began to sob

The sound of her sobbing kept them awake all night

She started to sob, slowly at first, then harsher

Leyland was sitting beside me, and he was sobbing, too

The child covered her face with her hands and started to sob uncontrollably

نظر دهی از قسمت بپرس مقدور است.

ساخت رزومه
دانشجو
دانش‌آموز
سفارش پروژه
کافه کتاب
جستجو
زبان انگلیسی
استخدام
chat