stick به انگلیسی

From Longman Dictionary

stick1 /stɪk/ ●●● S1 W3 verb (past tense and past participle stuck /stʌk/)

چسباندن چیزی به چیز دیگری با استفاده از یک ماده یا چسبیدن به یک سطح

اگر یک جسم نوک تیز به چیزی بچسبد، یا اگر آن را در آنجا بچسبانید، به داخل آن رانده می شود

گذاشتن چیزی به سرعت و بدون مراقبت زیاد

اگر بخشی از بدن خود را در جایی بچسبانید، آن را در موقعیتی قرار می دهید که دیگران آن را ببینند

اگر چیزی بچسبد، در یک موقعیت ثابت می شود و به سختی حرکت می کند

اگر نامی که کسی اختراع کرده است، چسبیده باشد، مردم همچنان از آن استفاده می کنند

ادامه دادن به پذیرش یک موقعیت یا شخص، حتی اگر آنها را دوست نداشته باشید

stick2 ●●● S3 noun

یک تکه چوب نازک بلند از یک درخت که دیگر به درخت متصل نیست

یک قطعه نازک بلند از چوب، پلاستیک و غیره که برای هدف خاصی استفاده می کنید

یک تکه بلند نازک یا گرد از چیزی

یک قطعه چوبی، پلاستیکی و غیره با شکل خاصی که در برخی ورزش‌ها برای ضربه زدن به توپ استفاده می‌کنید

دسته ای که برای کنترل هواپیما استفاده می کنید

Example

She pressed down the flap of the envelope, but it didn’t stick

They stuck pins into a map to show where the enemy’s camps were

But the brain is surrounded by the skull, and all that escaped blood takes up spacesqueezing the brain

Stick insects look like sticks and so are saved from being eaten by birds

Using his thick bill, he played with the leaves, sticks, and grass stems at the edge of his nest

نظرات بسته شده است.

ساخت رزومه
دانشجو
دانش‌آموز
سفارش پروژه
کافه کتاب
جستجو
زبان انگلیسی
استخدام