فـهرســت خدمــــات ≡

تحقیق هنر در انديشه امام خمينى (ره)

تنها هنرى مورد قبول قرآن است كه صيقل دهنده اسلام ناب محمدى‏صلى الله عليه وآله، اسلام ائمه هدى‏عليهم السلام، اسلام فقراى دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازيانه خوردگان تاريخ تلخ و شرم آور محروميت‏ها باشد. هنرى زيبا و پاك است كه كوبنده سرمايه‏دارى مدرن و كمونيسم خون‏آشام و نابود كننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومايگى، اسلام مرفهين بى درد و در يك كلمه اسلام امريكائى باشد. هنر در مدرسه عشق، نشان دهنده نقاط كور و مبهم معضلات اجتماعى، اقتصادى، سياسى و نظامى است. هنر در عرفان اسلامى، ترسيم روشن عدالت، شرافت، انصاف و تجسم تلخكامى گرسنگان مغضوب و قدرت و پول است. هنر در جايگاه واقعى خود تصوير زالوصفتانى است كه از مكيدن خون فرهنگ اصيل اسلامى، فرهنگ عدالت و صفا لذت مى‏برند. تنها به هنرى بايد پرداخت كه راه ستيز با جهانخواران شرق و غرب و در راس آنها امريكا و شوروى را بياموزد.

هنرمندان ما زمانى مى‏توانند بى‏دغدغه، كوله‏بار مسؤوليت و امانتشان را زمين بگذارند كه مطمئن باشند مردمشان بدون اتكاى به غير و تنها و تنها در چارچوب مكتبشان به حيات جاويدان رسيده‏اند و هنرمندان ما در جبهه‏هاى دفاع مقدس اين گونه بودند تا به ملاء اعلا شتافتند و براى خدا، عزت و سعادت مردمشان جنگيدند و در راه پيروزى اسلام عزيز تمام مدعيان هنر بى‏درد را رسوا نمودند خدايشان در جوار رحمت‏خويش محشورشان گرداند.

روح الله الموسوى الخمينى 30/ 6 / 67

امروزه مقوله هنر، از مقولاتى است كه با

نظام حساسيت‏ها، تمايلات مردم و اجتماع رابطه كاملا محسوسى را ايفا كرده و در حقيقت جهت‏دهى فرهنگى در بسيارى از ابعاد معيشت فردى و اجتماعى آنان، ناشى از القائات مقوله‏ى هنر مى‏باشد.

در حقيقت هنر نقش بسيار مهمى در پرورش ايمان و باورهاى قلبى افراد دارد و از طريق آن مى‏توان ارزش‏هاى مقدس و الهى را در متن جامعه و جهان جريان داد. بنابراين در نظام جمهورى اسلامى كه از آن «به معجزه قرن‏» ياد مى‏نمايند، بسيار نيكو و بجاست كه در برخورد با هنر، چهره او را از آلودگى‏هاى مادى كه براساس هوى و هوس ماديت غبارگرفته، زدود و آن را به عنوان يكى از ابزارهاى اساسى در پرورش و اقتدار حكومت اسلامى قرار داد; زيرا هنر از عمده عوامل قوى در تغيير فرهنگ ارتكاذات و تعلقات عمومى مردم است و نقشى بس مهم در حفظ تعادل روحى و روانى جامعه بر عهده دارد.

امروزه از بركت «نظام مقدس اسلامى‏» است كه هنرمندان مى‏توانند «روح استقلال طلبى و آزادى خواهى اسلام‏» را در مردم زنده نگه دارند و همه اينها مرهون آن امام همام است كه با طرح انقلابى الهى، موضوعات جديدى را براى كار هنرى هنرمندان ايجاد نمود. از اين‏رو بر هنرمندان ما واجب است كه با هنر خويش به ترويج اخلاق اسلامى و اعتقادات الهى و تبيين وقايع تاريخ انقلاب اسلامى بپردازند و در عمل و صحنه عينيت، اين حقيقت را بر كرسى واقعيت قرار دهند كه هنر در نظام تفكر اسلامى با تعريف هنر در دستگاه‏هاى غير الهى تفاوت‏هاى اساسى دارد; زيرا هنر الهى، عامل پديد آوردن انقلاب اسلامى و هنر غيرالهى غرق شدن در گرداب دنيا خواهى و توسعه آن است. نظر به اين كه هنر در نظام طاغوت و غيرالهى، به عنوان يكى از قوى‏ترين اهرم‏هاى تحريك و هوى‏پرستى

و دنياپرستى قلمداد مى‏گردد و در نظام اسلامى از جايگاه رفيع و مقدسى براى تحريك انگيزه‏هاى الهى در رشد تعلقات دينى و مذهبى مردم – در جهت‏حفظ و تحقق اصول انقلاب اسلامى – برخوردار است، لذا بايد مقوله «هنر» را از زواياى مختلف مورد بررسى قرارداد تا بسيارى از ابهامات پيرامون آن مرتفع گردد.

از اولين سؤالاتى كه در باب هنر مطرح مى‏گردد، اين است كه به راستى آيا هنر بر دو دسته اسلامى و غيراسلامى تقسيم مى‏شود؟ جايگاه هنر و نقش آن در نظام‏هاى الهى و غيرالهى چيست؟ و ديگر آن كه اصول موضوعه و شاخصه‏هاى هنر اسلامى چه مى‏باشد؟

در بيت الغزل اين مقال كه مزين به كلام نورانى امير انقلاب اسلامى گشت، معظم‏له در تقسيم هنر، اشاره نمودند كه هنرى زيبا و پاك است كه كوبنده سرمايه‏دارى مدرن و كمونيسم خون‏آشام باشد. به راستى چه رابطه‏اى بين هنر و چهره كفرستيزى در شكل‏هاى گوناگون وجود دارد؟

گروهى با طرح اين مطلب كه «علم با كاربرد علم مجزا است‏» خواسته‏اند هنر را اين گونه معرفى نمايند كه داراى هيچ گونه جهت‏گيرى خاصى نمى‏باشد و مى‏توان آن را در هر دستگاهى با هر قصدى به كار گرفت.

امام امت قدس سره در كلام خويش با تقسيم نمودن هنر به دو دسته مى‏فرمايند: « هنر به معنى اعم كلمه (نقاشى – خط – شعر قصه‏نويسى – فيلم – تئاتر) بر دو دسته مى‏باشد، يا مورد قبول قرآن هست‏يا نيست.»

حضرت امام قدس سره شاخصه هنر قرآنى را اين گونه تعريف مى‏نمايند كه «مشام جان زيباپسند طالبان حق را معطر كند» آيا به راستى هنرى كه زيبايى را در جمال حق مى‏بيند، با هنرى كه كتاب آيات شيطانى را زيبا و داراى ارزش معرفى مى‏كند، يكسان است؟

براى وارد شدن در اين كه هنر داراى جهت‏گيرى خاصى مى‏باشد، ضرورى است كه به فلسفه هنر توجه گردد. هنر در حقيقت مبتنى بر جهان‏بينى و فرهنگ مى‏باشد; زيرا زبان هنر در هر مكتبى مبتنى بر فرهنگ آن مكتب است كه فرهنگ هم مبتنى بر جهان‏بينى و نوع تلقى از جهان و انسان‏شناسى صاحبان آن مكتب مى‏باشد.

بنابراين در مكتب‏هاى مادى و غيرالهى، مسلما هنر هم به همان مبناى اوليه آنان تعريف و معرفى مى‏شود و ديگر بين‏المللى ناميدن زبان هنر معنا پيدا نمى‏كند، و بايد براى مكتب الهى اسلام، زبان هنر خاص خودش را تهيه نمود، زيرا با زبان هنر غربى نمى‏توان مفاهيم و ارزش‏هاى اسلامى را ارائه داد.

تذكر اين نكته خالى از فايده نيست كه هنرمند اسلامى بدين معنا نمى‏باشد كه در كنار كار هنرى خويش، يك دوره معارف و اخلاق اسلامى را هم فراگيرد، البته در نهايت اين عمل موجب مى‏گردد كه گفته شود هنر مسلمين، ولى نمى‏توان آن را هنر اسلامى ناميد. زمانى مى‏توان هنر را اسلامى نمود كه ارتباطى منطقى بين هنر و دين تعريف گردد و در اين تحقيق ارتباط منطقى هنر اسلامى در نظام مشخص گردد، مثلا در نقد يك اثر هنرى بايد نقش پرورش آن مجموعه از نظر تكنيك، محتوى و احساسى كه در عواطف اجتماعى بر مى‏انگيزد و قدرت اجتماعى حاصله از آن و تناسب اين امور با اهداف نظام «ولايت فقيه‏» و رشد ملكات فاضله اخلاقى، محور اصلى تكذيب يا تاييد آن قرار گيرد، بعنوان مثال در زمان دعوت ولى فقيه به نبرد با دشمنان مهاجم عليه اسلام در كليه ابعاد سياسى، اقتصادى، فرهنگى، نظامى، ايجاد رخوت و سستى و درون گرائى‏هاى منفى و ركود به دنيا يك امر منفى در هر پديده هنرى محسوب مى‏شود، بنابراين «هنر اسلامى‏» يعنى هنرى كه با محتوى، اهداف و آرمان‏هاى اسلامى بوجود آيد تا بتواند در مقابل آن هنرى كه انسان‏ها را گمراه مى‏كند و بشر را با سرگرم كردن به آرمان‏هاى غير واقعى و دروغ، از آرمان‏ها و ايده‏آل‏هاى خودش باز مى‏دارد و آنان را در خدمت زر و زور و استكبار قرار مى‏دهد، بايستد.

شك نداريم كه هنر امروزى، هنرى است كه درصدد القاى احساسات خاص هنرمند از سوژه‏هاى هنرى در قالب كيفيت‏هاى خاص متناسب با آن به ميدان تمايلات اجتماعى است; بعبارت ديگر، هنر امروزى، در مجموع و به شكل پيچيده‏اى به دنبال ايجاد حساسيت‏هاى اجتماعى خاص و تغيير ارزش‏ها و آداب و سنن مذهبى و قومى در مسير نيروهاى انسانى در شكل متناسب با نظام رشد و توسعه غربى است و لذا با ايجاد پرورش خاص روانى، احساسات اجتماعى را در جهت‏خاص، فرم بخشيده و از اين رهگذر كارايى خاصى را تامين مى‏كند.

بنابراين در برخورد با هنر امروزى و مصاديق آن، تجزيه‏نگرى، روش صحيحى در نقد و بررسى آن نخواهد بود. به عنوان مثال عدم تنافى مقررات يك فيلم نامه با شرع و نبودن تصويرهايى كه هر يك به تنهايى حرام باشند و نيز آهنگ‏هايى كه بر هر يك جداى از مجموعه، حكم «حرمت‏» بار شود را نمى‏توان مجوز حكم به «حليت‏» يك اثر هنرى دانست، بدون اين كه ملاحظه تركيب اين مجموعه و نسبت تاثير اين مفردات را در شكل تركيبى (چه از نظر تكنيك‏ها و چه از ناحيه محتواى) آن نمود، بلكه راه صحيح، نقد هنر و آثار هنرى به روش پويا و مجموعه‏نگرى مى‏باشد; زيرا هر موضوع داراى مجموعه‏اى از ارتباطات زمان و مكان است كه سبب مى‏گردد جايگاهش حجيت پيدا كند، يعنى هماهنگى هنر و احكام الهى. نتيجه اين مراحل نفوذ پذيرى هنر از اعتقادات و معارف الهى خواهد بود.

بنابراين براى تبيين جوهره وجودى هنر بايد دقت نمود كه آيا خواست هنر خلق شده، به واسطه اشتياق به دنيا خواهى و توسعه آن بوده يا آخرت و قرب به حق تعالى؟ زيرا هنر اثر و مولود آن اشتياق است و بر پرورش روح اثر مى‏نهد و هر گاه ذات هنر ناشى از اشتياق به دنيا و ماده باشد، ديگر نمى‏توان گفت در يك جامعه اسلامى، هر چه هنرمند مهذب و وارسته گردد به همان ميزان هنر هم مهذب و پاكيزه مى‏گردد.

تعريف هنر

امام امت قدس سره در كلام خويش هنر را اين گونه تعريف مى‏نمايند كه: «هنر در مدرسه عشق، نشان دهنده نقاط كور و مبهم معضلات اجتماعى، اقتصادى، سياسى و نظامى است.»

ايشان در حقيقت هنر را به عنوان ابزارى جهت رفع مشكلات جامعه معرفى مى‏نمايند كه هنر، احساس و گرايشى است كه در تمام مراتب زندگى و فردى و اجتماعى بشر حضور دارد.

و اما هنر در ديدگاه مصطلح امروز در حقيقت «بروز رفتار و انعكاس دهنده فعل و انفعالات مادى مى‏باشد.» تعريف مادى از هنر، به دليل اصول موضوعه علوم امروزى است ; زيرا وقتى از ابتدا، عالم مادى تعريف گردد و تولى به آن هم تولاى حيوانى باشد، مسلم است كه نيازمندى‏هاى آن در جهت ماديت احساس مى‏گردند. پس هنر، تنها بروز يك رفتار خاصى است كه منعكس كننده منتجه فعل و انفعالات مادى مى‏باشد و هنر مادى كه انعكاس توانايى‏ها و نيازمندى‏ها در شخص هنرمند است، در اثر شرايط خاصى است كه از نظر فيزيكى شخص هنرمند در آن پرورش يافته است و لذا در اين نظام مادى همان استعداد خاص را هم بصورت مادى تعريف مى‏نمايد و اين همان تفكر «قلم براى قلم و هنر براى هنر» مى‏باشد كه غير از تفسير مادى چيزى دربر نخواهد داشت كه از باب تقريب هنر براى هنر است كه در آن استعداد هنرمند بوسيله فعل و انفعالات مادى حاصل مى‏شود، دقيقا همانند استعدادى كه در معادن و منابع پيدا مى‏گردد.

البته مى‏توان هنر را به چهره‏هاى ديگر هم معرفى نمود كه يكى از آنها اين است كه هنر به معناى كيفيت‏بروز اختيار انسان است كه در واقع هنر به اين معنا; يعنى انقلاب و دگرگونى در تمام كنش‏ها و واكنش‏هاى انسان و اين همان زنده كردن هنر در بستر ذهن افراد بشر است.

از تعاريف ديگر هنر اين است كه به خلاف ديدگاه مصطلح امروز، هنر بايد براساس يك تولى و ولايتى بوجود آيد و تحت كنترل و سرپرستى قرارگيرد و در جهت رسيدن به مقصد و مطلوبى خاص باشد، بعنوان مثال در دوران قبل از پيروزى انقلاب اسلامى، حضرت امام در تمام اعلاميه‏هاى خويش، پايه تمام آنها را بر اسلام قرار مى‏دادند. تعريف ديگرى كه از هنر مى‏توان ارائه داد اين است كه، هنر، حضور در عالم اوهام و تصرف در قوه واهمه و تخيل مثل شعر و خطابه است.

و تعريف آخر اين كه، هنر، ابزار تولى و ولايت در شكل تفاهم اجتماعى مى‏باشد. بر اين اساس هنر در جهت رشد ارزش‏هاى مقدس الهى در اجتماع خواهد گرديد و هنرمندان در حين انجام وظيفه هنرى خويش حتما شرايط اجتماعى جامعه را در نظر گرفته و موضع‏گيرى‏هاى «ولى جامعه‏» را در هنر خويش تسرى مى‏دهند; بدين معنا كه تسهيل كننده راه ولى جامعه است كه سنگينى پرچم اسلام را بر دوش دارد و مردم را بدنبال ولى فقيه سرپرستى نموده و ارتقا مى‏دهد. پس هنر، ابزارى است كه هنرمند بوسيله آن فضاى حساسيت‏ها و تمايلات اجتماعى را در جهات قرب به خداوند متعال رشد وتعالى مى‏دهد و…علاوه بر يارى نمودن پرچم توحيد، با همه شئون پرچم كفر نيز مقابله مى‏كند.

فلسفه هنر

شك نداريم كه فلسفه هنر، چيزى غير از فلسفه هستى‏شناسى نمى‏باشد، همانگونه كه هنر از روان‏شناسى جدا نمى‏باشد; زيرا هنرمند طبيبى مى‏باشد كه بوسيله ابزارشناسى، كيفيت‏بروز اختيار انسان را جهت مى‏دهد.

بنابراين، ديدگاه فكرى و نظام فكرى، نسبت‏به كليه مفاهيم نظر داده و آنها را هم جهت‏با مقصد خويش معرفى مى‏نمايد، بعنوان مثال اگر نسبت‏به تلقى از جهان و انسان بصورت مادى نگريسته شود هنر هم يكى از موضوعاتى خواهد بود كه در مسير و موضوعات مادى تعريف و شناخته خواهد شد اگر از يك هنرمند غربى كه هنر را از زاويه فكرى شناخته است پرسيده شود هنر چيست؟ قطعا هنر را از زاويه اصالت ماده معرفى مى‏نمايد كه هر چه به اين دستگاه ماديت‏نگرى كمك نمايد مطلوب و در غير آن منفور مى‏باشد. بنابراين توجه به فلسفه هستى‏شناسى مقياسى است تا بتوان هنر مطلوب و غيرمطلوب را از هم تشخيص داد.

براستى اگر حقيقت امر اين چنين است كه ديدگاه مادى، غير از توجه دادن به اميال دنيوى و توسعه آن، سوغاتى براى بشريت نداشته و ندارد، آيا حساسيت و دقت مناصب‏هاى هنرى اين ضرورت را نمى‏طلبد كه در نحوه حركت و شاخصه‏هاى هنرى با دقت و تامل بيشترى عمل نمايند؟ آيا صدا و

سيما كه امروزه از قويترين ابزارهاى هنرى محسوب مى‏شود، تا چه اندازه توانسته بفرموده امام راحل قدس سره «مشام جان زيبا پسند طالبان جمال حق را معطر نمايد»؟

آيا اين كلام ايشان، در حقيقت زنگ خطرى نيست كه «تقليد از شرق و غرب با راديو و تلويزيون اسلامى نمى‏سازد. يكى از مهمات، همين قضيه راديو و تلويزيون است كه از همه چيز اهميتش بيشتر است، اين دو دستگاه است كه بايد اسلامى بشود.» آيا اسلامى شدن كار راديووتلويزيون با تعويض مديريت‏بخش هنرى آن تحقق مى‏يابد، يا اين كه بايد در شيرازه هنر و هنرپرورى تامل نمود و آن را در صحنه عمل و اجرا پياده نمود؟ آرى هنر طبق يك تولى و ولايت و سپس مقصدى مقدس صورت مى‏گيرد، و امروز شاهد هستيم كه نظام مادى كفر جهانى، «اسارت فرد» را به «اسارت سازمانى‏» مبدل نموده; يعنى امروزه زبان تبديل به اسارت مغزها و دلها گرديده و اين از حيله گرى و مكايد ابليس است كه

وجدان‏هاى بشرى را به اسارت كشانده و فطرت پاك مردم را در حجابى غليظ قرار داده است.

در مصاديق هنرى كه مطلوب امام را محقق نمى‏سازد مى‏توان اين ناهماهنگى را مشاهده نمود، بعنوان مثال هنرمذموم را مى‏توان در بسيارى از حركت‏هاى هنرى ديد كه از جمله آنها دعوت به دنيا را اصل قرار دادن است .

پيام امام خمينى قدس سره در تاريخ 23/2/59

هنرى نظير آبشار و پخش نمودن اشعار حافظ و… در مورد «مى و طبيعت‏» اينها در حقيقت توليد و ايجاد خوشى و ميل به آبشار است كه بيننده را تحريك مى‏نمايد، ولى اين كه اين پديده‏ها بر اساس چه خلق گرديده‏اند در كار نمى‏باشد. به راستى آيا اين امور باعث‏بالا رفتن هوى و هوس مادى در مخاطب نمى‏شود؟ و آيا ذهن بيننده را از «قنطره بودن دنيا» و راه گذر بودن آن نسبت‏به آخرت دور نمى‏كند؟ آيا واقعا گل و گياه و آبشار و طبيعت را براى چه هدفى خلق كرده‏اند؟ اگر براى تفريح، تنوع و احساس خلود در عالم دنيا است پس چرا هيچ كدام از ائمه معصومين‏عليهم السلام حتى يك نفر از آنان، اين امور را انجام نداده‏اند؟ پس پخش اين مناظر، نشان دهنده ادراك از هنر است «دقت گردد.»

بنابراين چون هنر وسيله مهمى در ارتباط بين انسان‏هاست كه محتواى آن نسبت‏بين تولى و ولايت مى‏باشد پس در واقع جهت تاثير در نسبت‏هاى اجتماعى از امورى است كه هنر انجام مى‏دهد، يعنى قدرت ارتباطى و جايگاهى او كه تعريف كننده قدرت اجتماعى است. پس كيفيت ارتباط بوسيله هنر صورت مى‏گيرد و سازماندهى روابط هم از كلمات (كه رابطه بين انسان‏ها است) آغاز شده، يعنى كلمات به گونه‏اى به‏هم نظم پيدا مى‏كنند كه مى‏توانند مانند وسايل ارتباط جمعى وسيله ربط قرار گيرند كه يا باعث ضيق شدن، يا توسعه امكان پرورش اجتماعى است و تمام اينها مرهون فلسفه هستى‏شناسى است كه قبل از فلسفه هنر مطرح مى‏گردد، لذا براين اساس است كه در دانشگاه، هنر را با تحولات اقتصادى بررسى مى‏نمايند و تحول در هنر بعنوان اولين هجوم فرهنگى دشمن بعد از انقلاب صنعتى اروپا (رنسانس) مى‏باشد و فرم هنر امروزى در حقيقت‏بر اين مبنا، دستور زبان سوغاتى از غرب است و لذا فلسفه هنر در حقيقت همان مبانى و اصول موضوعه مادى خواهد بود و اينجاست كه مى‏بايد دستور زبان هنر متخذ از دين توليد گردد و براين اساس است كه امروزه زيباشناسى در تمام زمينه‏ها متخذ از غرب مى‏باشد و تمام اينها در جوهره، فرم، شكل و محتوى فرآورده‏هاى غربى هستند .

جايگاه هنر

براساس تعاريفى كه از مقوله هنر ارائه گرديد، جايگاه هنر هم مشخص مى‏شود. بنابراين جايگاه هنر در جامعه و اجتماع، دعوت عمومى وايجاد انگيزه و پرورش روانى خاص و هدايت تمايلات و عواطف جمعى در جهتى معين مى‏باشد. از اين رو، از مهمترين ابزار مديريت‏سياسى قرار مى‏گيرد، زيرا محور اصلى تمام مديريت‏ها، مديريت‏بر روان انسانها و هماهنگ نمودن نظام ارزشى و زيبا پسندى آنان با مقاصد ولات و پرورش روحى انسان كار آمد در آن مسير وايجاد «سعه صدرهاى اجتماعى‏» «للايمان يا للكفر» مى‏باشد.

بنابراين، بر اين اساس، توسعه قدرت ولايت الهى و يا الحادى در ميدان فعاليت‏هاى سياسى، فرهنگى، و اقتصادى رهين هنرورى هماهنگ هنرمندانى است كه در مسير رهبرى رهبران الهى يا الحادى، جوامع بشرى صورت مى‏پذيرد. اين نكته را امام راحل در كلام نورانى خويش بسيار زيبا بيان نموده‏اند كه:

«راديو و تلويزيون دستگاهى است كه اگر فاسد باشد يك ملت را فاسد مى‏كند.» (1)

پى‏نوشت:

1) پيام امام خمينى‏قدس سره 12 / 3 / 60.

چهارشنبه،۲۶ فروردين ۱۳۸۳

توسعه فرهنگى از ديدگاه امام خمينى

ضرورت طرح انديشه‏هاى امام خمينى (ره) درباره توسعه و فرهنگ

در سالهاى اخير دانشمندان و صاحبنظران مسائل اجتماعى و فرهنگى، توسعه را ضرورتى اجتناب‏ناپذير براى كشورهاى جهان سوم دانسته‏اند و رسانه‏هاى جمعى، كتابها، مطبوعات و نشريات اين كشورها، آئينه انديشه‏هاى توسعه گرديده‏اند. انعكاس گسترده انديشه‏هاى توسعه، در رسانه‏هاى جمعى و مطبوعات، ضمن آنكه نشان دهنده اهميت طرح موضوع توسعه است، همگانى كردن اين انديشه‏ها و اشاعه آن را نيز ضرورى مى‏سازد. اما همگانى شدن و اشاعه انديشه‏هاى توسعه، در كشورهاى جهان سوم مى‏تواند داراى كاركرد مثبت‏يا منفى باشد. كاركرد مثبت فراگير شدن اين تفكر آن است كه مردم اين كشورها هنگامى كه ضرورت توجه به توسعه را درك كنند، بتدريج‏براى انجام حركتى عمومى به سوى سازندگى، بسيج مى‏شوند. كاركرد منفى اشاعه انديشه‏هاى توسعه، انحراف افكار عمومى، وابستگى و گسيختگى فرهنگى و اجتماعى ناشى از پذيرش انديشه‏ها و نظريه‏هاى غير بومى و استعمارى درباره توسعه مربوط مى‏شود. غالب نظريه‏هاى توسعه، در دهه هفتاد ميلادى از طرف دانشمندان غربى و يا وابسته به غرب و نظام استكبارى حاكم بر جهان ارائه شده است، در نتيجه بطور آگاهانه و عمد و گاهى غير عمد، برخى نظريه‏هاى توسعه، عقب ماندگى و وابستگى اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى كشورهاى جهان سوم به آمريكا و چند قطب صنعتى ديگر جهان را به دنبال داشته است. گاهى نيز آشكارا ارزشهاى معارض با نظام ارزشى جهان سوم را – كه پذيرش آنها اساسا جز بى‏هويتى و پوچى اين ملتها ره آورد ديگرى در پى ندارد – تبليغ كرده است. الگوى نوسازى، عقيده كسانى كه انديشه دوگانگى جامعه سنتى و جامعه مدرن را مطرح ساخته‏اند، از جمله نمونه‏هاى بارز آن دسته از نظريه‏هايى است كه آشكارا، در جهت نفى هويت فرهنگى ملتهاى جهان سوم تلاش مى‏كردند. نظريه دوگانگى جامعه سنتى و مدرن كه اصطلاحا به ديدگاه نوسازى موسوم است، قائل به دگرگونى كامل جامعه سنتى (ماقبل مدرن) به جامعه‏هايى با انواع تكنولوژى، سازمان اجتماعى و فرهنگ مربوط به آن است. جامعه‏اى كه داراى ويژگيهايى نظير اقتصاد پيشرفته و ثروتمند و از هر حيث نظير كشورهاى غربى است. بطور كلى اين نظريه‏پردازان، طبق سنتى جامعه‏شناختى، به تقسيم‏بندى دوگانه‏اى از جوامع، يعنى جوامع سنتى در مقابل جوامع مدرن پرداخته‏اند، بطورى كه در يك سو با جامعه‏سنتى – نقطه‏اى كه توسعه نيافتگى از آن آغاز مى‏شود – و ازسوى ديگر با جامعه‏اى مدرن، نظير جوامع دموكراتيك غربى روبرو هستيم. فرض بر اين است كه تمام جوامع، در مرحله سنتى شبيه به هم بوده‏اند و بالاخره اين جوامع، همان دگرگونيهايى را از سر خواهند گذراند كه در غرب، اتفاق افتاده است. و به صورت جوامع مدرن درخواهند آمد. و اين گذر، از طريق اشاعه فرهنگ، تكنولوژى و نظام ارزشهاى سرمايه‏دارى و يا گسترش نظامهاى اجتماعى، اقتصادى و سياسى از نوع غربى به وجود مى‏آيد دانيل لرنر، رستو، مك كله لند، رايزمن و كسانى كه نظريه خود را مبتنى بر تناقض ميان سنت و صنعت مدرن و ماقبل مدرن ارائه كرده‏اند، در نهايت، غربى شدن را تنها راه توسعه قلمداد كرده‏اند. حتى اگر اين نظريه‏ها محصول و نتيجه تحقيقات و روشهاى علمى معتبر باشد، باز بيش از آنكه توسعه و پيشرفت ملى كشورهاى جهان سوم را موجب شوند، زنجيره وابستگى جهان سوم به آمريكا را تحكيم و تقويت مى‏نمايند. متاسفانه غير بومى بودن و بيگانگى دانشمندان و عالمان علوم اجتماعى و اقتصادى نظريه پرداز در امر توسعه، باعث گرديده كه مفاهيمى غير بومى و ارزشهاى بيگانه با نظام ارزشى كشورهاى جهان سوم در اين جوامع اشاعه، تبليغ و در نهايت‏به آنها تحميل گردد. از اينرو كشورهاى جهان سوم علاوه بر مشكل توسعه نيافتگى با مساله جديدترى به نام توسعه انديشه‏ها و نظريه‏هاى غربى و استعمارى توسعه مواجهند. براى مقابله با اين مشكل، حداقل دو راه را مى‏توان پيشنهاد و دنبال كرد:

الف- اتخاذ رويكردى انتقادى به نظريه‏هاى توسعه.

ب- ارائه و تبليغ ديدگاهها و انديشه‏هاى متفكران مذهبى، ملى، مردمى و بومى.

اين‏راه حل در واقع تمهيدى است كه مى‏تواند تا حدى ناسازگاريها و عناصر ناسره انديشه‏هاى غيربومى و بيگانه را آشكار كند و در صورتى كه توطئه‏اى فكرى يا فرهنگى در پى اغواى افكار عمومى باشد آن را خنثى سازد. اين نظريه‏ها و ديدگاهها در جامعه، خود آگاهى فرهنگى ايجاد كرده و بينش انتقادى آنان را بيشتر مى‏سازد. ديدگاههاى حضرت امام خمينى رضوان الله عليه، درباره فرهنگ و توسعه فرهنگى با توجه به ضرورتى كه شرح آن گذشت ، يكى از نيازهاى اساسى جامعه امروز ماست. اما متاسفانه در سالهاى اخير، اكثرا مطبوعات كشور با ترجمه و اقتباس از كتابها و مجلات غربى، بيش از گذشته به تبليغ و اشاعه نظريه‏هاى غربى توسعه مى‏پردازند و از ديدگاههاى مذهبى، ملى و شخصيتهاى بزرگى چون امام خمينى (ره) غافل مانده‏اند.

حضرت امام خمينى (ره) با هوش و درايت كم نظير و الهى، بينش عميق و شناخت دقيق از مسائل انسانى، اجتماعى و سياسى، تجربه سالهاى پر فراز و نشيب از تاريخ و وقايعى كه در اين سده در جهان و كشورهاى اسلامى رخ داد و با الهام از تعاليم عاليه اسلام و آيات قرآن، به عنوان مرجع جهان اسلام و رهبرى بزرگ، با بيانى بليغ و شيوه‏اى حكيمانه، دردها، مسائل و مصائب كشورهاى اسلامى را بيان مى‏كرد و راههاى نجات و حل مشكلات را توصيه مى‏نمود. ايشان غالبا در رهنمودهاى خود از ذكر مقدمات و عبارت پردازيهاى معمول پرهيز نموده و به روح و محتواى مطلب اشاره مى‏فرمودند و با ذكر شواهد ، مثالها، اهداف، نتايج و سياستهاى كلى، هدايت و ارائه طريق مى‏كردند. بنابراين بر اهل قلم و اهل علم است كه اين سياستهاى كلى، اهداف عالى و ظرايف عميق را بررسى نموده و باز نمايند. حضرت امام خمينى (ره) در مناسبتهاى گوناگون، ايده‏ها، خط مشى‏هاى كلى، اصول و سياستهاى كلان و استراتژى دراز مدت كشور و امت اسلامى، بلكه مستضعفان جهان را مطرح مى‏فرمود و راه مجد و عزت و عظمت را به انسانهاى دربند مى‏آموخت. در اين نوشتار تلاش خواهد شد، تا آنجا كه مقدور است‏برخى از ديدگاههاى آن بزرگ مرد تاريخ توضيح داده شود.

توسعه از ديدگاه امام خمينى (ره)

مفهوم توسعه از ديدگاه امام خمينى از پنج ويژگى زير برخوردار است:

– جامعيت مفهوم توسعه به نحوى كه كليه ابعاد وجودى انسان را فرا مى‏گيرد.

– اساس توسعه، مبتنى بر فرهنگ است.

– استقلال فرهنگى، عامل اصلى توسعه و وابستگى فرهنگى، عامل اصلى توسعه نيافتگى است.

– فرهنگ اسلامى، اساس و هدف توسعه فرهنگى است.

– تربيت و تعالى انسان، شرط توسعه و غايت آن است.

1- جامعيت مفهوم توسعه

تعريف و مفهوم توسعه از جنگ جهانى دوم به بعد – كه آغاز تولد آن بود – تا امروز كه چندين دهه از آن مى‏گذرد، كاملا تغيير كرده است. برداشتها و مفاهيم اوليه از توسعه، مبتنى بر كميات اقتصادى بود و شاخصهاى اقتصادى، معرف سطح توسعه يافتگى يا عقب ماندگى شناخته مى‏شد. اما از دهه هفتاد ميلادى به بعد شاخصهاى اجتماعى نيز به شاخصهاى توسعه افزوده گرديد. رشد جمعيت، رشد شهرنشينى، دموكراسى، عدالت اجتماعى يا توزيع عادلانه ثروت، دسترسى به وسائل ارتباط جمعى، ثبات سياسى و بودجه آموزش و تحقيقات، عواملى بودند كه بتدريج‏به عنوان شاخصهاى توسعه پذيرفته شدند. بروز حوادث مختلف، در دهه هشتاد ميلادى، نظرها را بيش از گذشته متوجه عوامل فرهنگى ساخت و نواقص نظريه‏هاى اقتصادى توسعه را آشكارتر نمود. بروز بحرانهاى اجتماعى، انفجار جمعيت، تضادهاى قومى، پيروزى انقلاب اسلامى ايران، نضج فعاليتهاى مذهبى و گرايشهاى دينى در غرب و فروپاشى شوروى سابق در نتيجه اختلافات فرهنگى و قومى اقوام ساكن اين كشور، عواملى بودند كه متفكران مسائل توسعه را بيشتر متوجه اهميت و نقش فرهنگ، در فرآيند توسعه و تغييرات اجتماعى ساخت.

در وضعيت كنونى، همه صاحبنظران پذيرفته‏اند كه براى هر نوع توسعه‏اى بايد به عالم فرهنگ توجه ويژه داشت; چرا كه داشتن بينش يكسويه اقتصادى، در بررسى اجتماعى، خطايى فاحش است. اما بر ماهيت اين توجه نيز همچنان بينشى مادى حاكم است، زيرا تمامى ابعاد وجودى انسان و نيازهاى معنوى او را دربرنمى‏گيرد.

حضرت امام خمينى (ره) به عنوان رهبرى دينى، عارفى فيلسوف، فقيهى مجتهد و مرد سياست و عمل، در رهنمودهايى كه درباره مسائل اقتصادى و برنامه‏ريزيهاى توسعه ارائه كرده است، جامعيت مفهوم توسعه را در نظر داشته‏اند. بعد از پذيرش قطعنامه 598 و پديد آمدن شرايط جديد و ضرورت تجديد قواى كشور و ملت و اتخاذ تصميمى قاطع و سرنوشت‏ساز براى بازسازى و شروع فعاليتهاى اقتصادى، حضرت امام خمينى (ره) طى پيامى كه در يازدهم مهرماه 1367 صادر كردند، محورهاى عمده و حياتى، در دهه بازسازى كشور را اعلام فرمودند. برهمين اساس، دهه دوم انقلاب، دهه بازسازى و سازندگى نام گرفت. بينش جامع حضرت امام (ره) درباره توسعه وبرنامه‏هاى اقتصادى، در اين پيام كاملا مستتر است. در اين پيام، محورهاى زير به عنوان كلى‏ترين پايه‏هاى برنامه‏ريزى آينده كشور ، مورد تاكيد قرار گرفته است.

– كليدى بودن سياست نه شرقى ، نه غربى به عنوان رمز عزت و اعتبار كشور .

– تاكيد بر حفظ ارزشها و شئون اخلاقى در جامعه.

– تاكيد بر اينكه بازسازى منجر به وابستگى نشود.

– اصالت والويت داشتن خودكفايى كشاورزى، در مقابل بازسازى مراكز صنعتى.

– توجه به رفاه مردم با رعايت‏شعاير و ارزشهاى اسلامى و انقلابى.

– بها دادن به حضور اقشار مختلف مردم در صحنه‏هاى بازسازى كشاورزى، صنعت و تجارت.

– تاكيد بر پيچيده بودن شرايط سياسى و اقتصادى نظام و لزوم رعايت اين شرايط در برنامه‏ريزى و موضع‏گيرى.

– توسعه مراكز علمى و تحقيقاتى و تشويق نيروهاى خلاق و سازند.

– همكارى همه جانبه كارشناسان و صاحبنظران با مسوولين اجرايى در بازسازى كشور.

– قدرشناسى از ايثارگران.

– توجه ويژه به تقويت‏بنيه دفاعى و نظامى كشور.

– اين منشور بازسازى كه توسط حضرت امام خمينى (ره) صادر گرديد، نشان مى‏دهد كه ايشان در شكل فعاليتها و برنامه ريزيهاى اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى، حفظ ارزشها، اعتقادات فرهنگى – اسلامى را در راس امور و رسيدن به پيشرفت مادى و تامين رفاه و امكانات زندگى، براى آحاد مردم را به عنوان يك ضرورت ، توامان عنوان داشته‏اند. اين بينش از سوى فردى كه سياست گزار و تعيين كننده اهداف علمى، در برنامه‏ريزيهاى كشور است مفهوم جديدى از توسعه را ارائه مى‏كند.

2- اساس توسعه مبتنى بر فرهنگ است

يكى از نكاتى كه جامعه‏شناسى ماركسيستى و آراء فلسفى ماترياليستها به بشريت القا كرده و مدتها نصب العين متفكران اجتماعى بوده است; تفكيك و طبقه‏بندى دوگانه حيات انسانى، به زيرساخت‏يا زيربنا و روساخت‏يا روبنا است. در اين طبقه‏بندى، زير ساخت اجتماعى، عبارت از شيوه‏هاى توليد، روابط توليدى، ابزار توليد، مالكيت و نيروهاى توليدى و در واقع، اقتصاد است، و رو ساخت‏يا روبنا عبارت از فلسفه، حقوق ، مذهب، هنرها، و بطور كلى‏تر فرهنگ است. در اين طبقه‏بندى چنين فرض شده است كه فرهنگ يك جامعه، محصول زندگى اقتصادى است. دين، فلسفه و هنر، تابعى از صنعت، كشاورزى، تجارت و محصول ساده‏اى ناشى از فرايند توليد كالا وخدمات در جامعه است. اين نظريه راهنماى بسيارى از تئوريهاى توسعه بوده و بسيارى از تغييرات اجتماعى با توجه به اين پيش فرض تبيين شده است. حضرت امام خمينى (ره) با استناد به تعاليم عاليه اسلام و براساس انديشه دينى، اساس جامعه را در فرهنگ آن مى‏داند و ضمن پذيرش نيازهاى مادى و اقتصادى به عنوان يكى از ابعاد وجودى انسان، نقش فرهنگ را تعيين كننده وامور ديگر را تابعى از آن مى‏شناسد. براى تبيين ديدگاههاى امام خمينى (ره) درباره محور بودن فرهنگ، هيچ بيانى رساتر از كلمات خود ايشان نيست: “بى‏شك بالاترين و والاترين عنصرى كه در موجوديت هرجامعه دخالت اساسى دارد، فرهنگ آن جامعه است. اساسا فرهنگ هر جامعه، هويت و موجوديت آن جامعه را تشكيل مى‏دهد و با انحراف فرهنگ، هرچند جامعه از بعدهاى اقتصادى، سياسى، صنعتى و نظامى قدرتمند و قوى باشد ولى پوچ و پوك و ميان تهى است. اگر فرهنگ جامعه‏اى وابسته و مرتزق از فرهنگ غرب باشد، ناچار ديگر ابعاد آن جامعه به جانب مخالف گرايش پيدا مى‏كند، و بالاخره در آن مستهلك مى‏شود و موجوديت‏خود را در تمام ابعاد از دست مى‏دهد” (صحيفه نور، ج‏15، ص‏16) ايشان در جايى ديگر اساس سعادت را در فرهنگ جامعه مى‏دانند و مى‏فرمايند: “فرهنگ مبدا همه خوشبختيها و بدبختيهاى ملت است، اگر فرهنگ ناصالح شد اين جوانهايى كه تربيت مى‏شوند به اين تربيتهاى ناصالح، اينها در آتيه فساد ايجاد مى‏كنند. . . “. (صحيفه نور، ج‏1، ص‏273) .

درباره فرهنگ هرچه گفته شود كم است ومى‏دانيد و مى‏دانيم اگر انحرافى در فرهنگ يك كشور پيدا شود. . . ديرى نخواهد گذشت كه انحراف فرهنگى بر همه غلبه مى‏كند و همه را خواهى نخواهى به انحراف مى‏كشاند. (صحيفه نور، ج‏17، ص‏3، 2) .

مقام معظم رهبرى درباره فرهنگ كهن و پر افتخار تمدن و فرهنگ جامعه اسلامى مى‏فرمايند:

“خيلى جاى تاسف است كه يك ملتى مثل ملت ما، با آن سوابق كهن و پر افتخار تمدن و فرهنگ و معرفت كه يك بخش از اين سابقه يعنى 1300 سال بعد از اسلام كه واقعا سرشار از برجستگيها و درخشندگيهاست‏حالا قبل از 1300 سال را اطلاع زيادى نداريم. اما اجمالا مى‏شود فهميد كه يك ملت‏بزرگ با آن خصوصيات، قاعدتا فرهنگ بالغى داشته است. اگر چه از جزئياتش، مگر بعضى از آثار، خبر نداريم لكن آنچه را در دوران ما اتفاق افتاده، مى‏دانيم، ملت ايران به بركت اسلام واقعا خيلى نبوغ و برجستگى نشان دادند و منت زيادى از خودشان بر سر نه فقط اسلام، بلكه بر سر همه دنيا باقى گذاشتند كه اينها در سطر سطر تاريخ دنيا مسطور و مضبوط است. اگر خود ما كه از اين مساله غافليم به تاريخ آنها مراجعه كنيم، خواهيم ديد. ” (فرهنگ و تهاجم فرهنگى برگرفته از سخنان مقام معظم رهبرى انتشارات سازمان مدارك فرهنگ انقلاب اسلامى، ص‏23) .

حضرت امام خمينى (ره) كه ريشه تمامى معضلات جامعه را در بيماريهاى فرهنگى مى‏دانستند، كرارا گوشزد مى‏كردند كه آفات فرهنگى سموم كشنده‏اى هستند كه سياست و اقتصاد جامعه را هلاك مى‏كنند. چنين بينشى ايشان را بيش از هرچيز، به آسيب شناسى فرهنگى در جامعه اسلامى سوق مى‏داد، به همين دليل در تمامى سخنرانيها و آثارشان نوعى جهت‏گيرى آگاهانه در راستاى تبيين و توضيح مسائل فرهنگى، مشهود است. ايشان غربزدگى، استعمار فرهنگى، جهل فرهنگى، . . . و بسيارى از آفات فرهنگى ديگر را از موانع اصلى دستيابى به الگوى جامع توسعه مى‏شناخته‏اند: “. . . فرهنگ مسموم استعمار، تا اعماق قصبات و دهات ممالك اسلامى رخنه كرده و فرهنگ قرآن را عقب زده و نوباوگان ما را فوج فوج در خدمت‏بيگانگان و مستعمرين در مى‏آورد و هر روز با نغمه تازه، با اسامى فريبنده، جوانان ما را منحرف مى‏كند. ” (صحيفه نور، ج‏1، ص‏156، تاريخ 19/11/1349) .

“عمده اين است كه فرهنگ يك فرهنگ بشود. يكى فرهنگى از آن غربزدگى بيرون بيايد. ” (صحيفه نور، ج‏8، ص‏126) .

توطئه‏هاى فرهنگى يكى ديگر از موضوعاتى است كه حضرت امام خمينى (ره) از آن به عنوان مانع توسعه و اساس عقب ماندگى جامعه ياد مى‏كنند:

“ترديدى نيست كه جهانخواران، براى به دست آوردن مقاصد شوم خود و تحت‏ستم كشيدن مستضعفان جهان راهى بهتر از هجوم به فرهنگ و ادب كشورهاى ضعيف ندارند. ” (صحيفه نور، ج‏15، ص‏267) .

“و يك باب هم اين فسادهايى است كه پيش آورده‏اند، اين هم يك مساله‏اى نيست كه خيال شود از باب اتفاق حاصل شده، تمام اين مراكزى كه براى فحشاء و خوشگذرانى درست كرده‏اند همين طورى درست نشده است، در مجلاتشان در رسانه‏هاى گروهى چه سمعى و چه بصرى تبليغات كردند و كلا در خدمت اينها بودند. راديو وتلويزيونشان مشغول بود كه اين جوانها را از بازار از بيابان كه مشغول خدمت‏بودند، از ادارات به آن مراكز فساد بكشانند، از دانشگاهى يك موجود فاسد بسازند از دانشگاهى يك موجود فاسد درست كنند. (صحيفه نور، ج‏11، ص‏119، تاريخ 6/10/1358) .

توطئه‏هاى فرهنگى، امروز به شكلى ديگر و به صورت حادتر از جانب غرب روز به روز عليه جمهورى اسلامى ايران و تمامى ملل مستضعف جهان اعمال مى‏شود. مقام معظم رهبرى حضرت آيت الله خامنه‏اى در سالهاى اخير مفهوم جامعى را عنوان داشته‏اند كه مبين همين معضل است. تهاجم فرهنگى مفهومى جامعه‏شناختى است كه با بينش سياسى، اعتقادى و شناختى عميق از واقعيات اجتماعى و فرهنگى جهان امروز به كار برده‏اند. تهاجم فرهنگى غرب همچنان يكى از آفاتى است كه بشريت و جهان اسلام را تهديد مى‏كند. معظم له مى‏فرمايند:

“تهاجم فرهنگى كه ما بارها روى آن تاكيد كرده‏ايم يك واقعيت روشنى است كه با انكار آن نمى‏توانيم اصل تهاجم رااز بين ببريم، تهاجم فرهنگى وجود دارد، اگر ما آن را انكار كرديم مصداق اين فرموده اميرالمومنين صلوات الله عليه شويم كه:

“و من نام لم ينم عنه

تو اگر در سنگر به خواب بروى معنايش اين نيست كه دشمن در سنگر مقابل به خواب رفته است و لذا تو كه به خواب رفته‏اى، سعى كن خودت را بيدار كنى. ما بايد توجه داشته باشيم كه انقلاب فرهنگى در تهديد است، كما اينكه فرهنگ ملى و اسلامى ما در تهديد دشمنان است”. (فرهنگ و تهاجم فرهنگى، برگرفته از سخنان مقام معظم رهبرى، انتشارات سازمان مدارك فرهنگى انقلاب اسلامى، ص‏8) جهل فرهنگى و ناآگاهى از مواريث و سرمايه‏هاى فرهنگى، يكى ديگر از موانع توسعه و توسعه فرهنگى در جامعه اسلامى است كه حضرت امام خمينى (ره) فراوان به آن اشاره نموده‏اند و از انديشمندان ملل مختلف خواسته‏اند كه مردم را نسبت‏به حفظ اصالتهاى خودآگاه سازند:

“آن چيزى كه وظيفه همه ما مسلمين است، وظيفه علماى اسلام است، وظيفه دانشمندان مسلمين است، وظيفه نويسندگان و گويندگان در بين طبقات مسلمين است، اين است كه هشدار بدهند به اين ممالك اسلامى كه ما خودمان فرهنگ داريم، ما خودمان فرهنگ غنى داريم، فرهنگ ما طورى بوده است كه فرهنگ ما صادر شده است‏به خارج كه آنها گرفتند از ما. (صحيفه نور، ج‏6، ص‏219) .

3- فرهنگ اسلامى اساس و هدف توسعه فرهنگى است

يكى از موانع اصلى عدم موفقيت نظريه‏هاى توسعه، بى‏توجهى يا كم توجهى اين نظريه‏ها به شرايط اعتقادى، فكرى و فرهنگى حاكم بر جوامع مختلف است.

متاسفانه على رغم وجود انگيزه و ميل مضاعف به روند توسعه و نوسازى، فقدان درك جامع از مفاهيم و ملزومات توسعه و عدم شناخت قانونمنديهاى حاكم بر آن در جهان اسلام منجر به ايجاد يك دور باطل، در پروسه توسعه يافتگى گرديده است. مذهب و اعتقادات دينى، اساسى‏ترين ركن فرهنگ هر جامعه است، متاسفانه نظريه‏پردازان توسعه، بندرت براساس نوع مذهب خاص هر جامعه توانسته‏اند تئورى يا الگوى توسعه خاص آن جامعه را بيان كنند. حضرت امام خمينى (ره) ضمن آنكه شرط اصلى توسعه و زيربناى آن را توسعه فرهنگى مى‏شناسند، محتواى اين فرهنگ را فرهنگ اسلامى مى‏دانند و ناديده گرفتن و تضعيف فرهنگ اسلامى را علت اصلى توسعه نيافتگى، و ترويج و اشاعه فرهنگ اسلامى را تنها راه توسعه عنوان مى‏دارند. ايشان ضمن آنكه قائل به زيربنا بودن فرهنگ و روبنا بودن اقتصاد هستند، رشد و گسترش فرهنگ اسلامى را هدف اصلى برنامه‏هاى توسعه مى‏دانند:

“نظر ما به اقتصاد نيست مگر بطور آلت، نظر ما را به فرهنگ اسلامى است. . . ” (صحيفه نور، ج‏7، ص‏72)

“نظر ما به فرهنگ اسلامى است كه اين فرهنگ اسلامى را از جامعه جدا كردند، بايد فرهنگ، فرهنگ اسلامى باشد. . . ” (ديدگاههاى. . . ، ص‏27)

“اين جوامع (كشورهاى استعمارگر) مطالعه كردند كه اگر فرهنگ اينها (كشورهاى مسلمان) يك فرهنگ مستقل صحيحى باشد از توى اينها يك جمعيت‏سياسى مستقل و امينى پيدا مى‏شود، و اين هم براى آنها مضر است. بناء عليه در جانب اسلام و روحانيت دو چيز را سد مى‏ديدند يكى اصل اسلام ويكى هم روحانيت را. ” (ديدگاههاى. . . ص‏20)

در همين رابطه مقام معظم رهبرى نيزمى‏فرمايند:

“همانطور كه قرآن كريم بيان فرموده است”و لن ترضى عنك اليهود ولا النصارى حتى تتبع ملتهم” حقيقتا اين بيان، از معجزات قرآن است كه تا جامعه مسلمانان از اسلام دست‏برندارد دشمنان راضى نمى‏شوند. و مقصود از دست‏برداشتن از اسلام اين است كه احكام زنده، نيروى حياتى و روح اسلام، ميان مسلمانها نباشد. البته اگر مسلمانها از مبانى عاليه اسلام بى‏اطلاع باشند هرچند به ظواهر مختصرى از آن هم عمل كنند، اينها خيلى كارى ندارند و دشمنى هم نمى‏كنند. اما اين ديگر آن اسلامى نيست كه پيغمبر آورده و قرآن فرمود كنتم خير امة اخرجت للناس” (فرهنگ و تهاجم فرهنگى، سازمان مدارك فرهنگى انقلاب اسلامى، گروه انتشارات، ص‏50) .

4- استقلال فرهنگى

كشورهاى جهان سوم، درآخرين دهه قرن بيستم دريافتند كه بعد از يك قرن و پذيرش مفاهيم ظاهرا علمى به نام توسعه و آرزوى دستيابى به دروازه‏هاى بزرگ تمدن، به كشورهاى عقب مانده، عقب نگه داشته شده، توسع نيافته، مقروض، فقير و وابسته مبدل شده‏اند. و امروز كه به سالهاى تاريك چند دهه پيش مى‏نگرند، تهى و پوچ بودن آن همه مفاهيم پر زرق و برقى كه به نام پيشرفت‏به آنها القاء شده بود را به خوبى درك مى‏كنند. حضرت امام خمينى (ره) با توجه به آيه شريفه”لن يجعل الله الكافرين على المومنين سبيلا” استقلال را يكى از مهمترين اصول و محورهاى برنامه‏ريزيهاى توسعه و وابستگى و سلطه فرهنگى را اساسى‏ترين علت عقب‏ماندگى كشورهاى جهان سوم مى‏دانستند و بارها و بارها درباره آن به ملتهاى دربند، بخصوص مسلمانان هشدار دادند. از خود بيگانگى فرهنگى، استعمار فرهنگى، فرهنگ استعمارى، سلطه فرهنگى، فرهنگ سلطه، استقلال فرهنگى، تحول فرهنگى و استقلال فكرى، مفاهيمى هستند كه ايشان براى بيان جنبه‏هاى مختلف وابستگى فرهنگى ملل اسلامى و اهميت‏حصول استقلال فرهنگى در سخنرانيها ونوشته‏هايشان به كار برده‏اند:

“اسلام وابستگى شما را و ما خودمان را به ديگران منكر است، مى‏گويد نبايد صنعت ما وابسته باشد، نبايد زراعت ما وابسته باشد، نبايد ادارات ما وابسته باشد، نبايد اقتصاد ما وابسته باشد، نبايد فرهنگ ما وابسته به غير باشد. . . . مبدا اين همين است كه در فكر، وابسته هستيم، فكرمان نمى‏تواند بكشد اين را كه ما خودمان هم فرهنگ داريم، خودمان هم فرهنگمان غنى است‏خودمان هم همه چيز داريم. ” (ديدگاههاى . . . /ص‏44)

5- تعالى انسان

از نظر هدف، نظريه‏هاى توسعه را به دو دسته مى‏توانيم تقسيم كنيم. نخست نظريه‏هايى كه غايت توسعه را، توليد امكانات فرهنگى، بهبود كيفيت زندگى، رفاه مادى وبهره‏جويى بيشتر انسان از لذتها و خوشيهاى دنيوى وتوسعه علم مى‏دانند. دوم نظريه‏هايى كه تعالى انسان، شكوفايى ابعاد معنوى و روحانى و الهى شدن او را هدف توسعه فرهنگى محسوب مى‏كنند. اين دو نظريه، دو الگوى سياست فرهنگى مختلف راايجاب مى‏كند.

مكتب حياتبخش اسلام در عين آنكه به نيازهاى مادى انسان توجه كافى مبذول داشته و گسترش علم و تكنولوژى را در جامعه اسلامى لازم مى‏داند، توسعه را در افزايش امكانات و گسترش تسهيلات مادى خلاصه نكرده و آن را زمينه و ابزارى براى توسعه حقيقى – كه همانا مهذب و متقى شدن انسانهاست – مى‏داند. در اين ديدگاه توسعه مادى فاقد اعتبار است و هنگامى ارزشمند خواهد بود كه منجر به رشد معنوى، روحى و اخلاقى انسان گردد. بنابراين، هدف غايى توسعه در نظام اسلامى پرورش وتكامل افراد جامعه است، چنانكه قرآن نيز مى‏فرمايد: “قد افلح من زكيها و قد خاب من دسيها” به درستى كه رستگار شد آن كس كه خويش را از آلودگيها پاك كرد و زيانكار شد آن كس كه فريفته شد (دچار رذايل گرديد) . اهميت اين موضوع تا بدانجاست كه خداوند، يكى از بزرگترين رسالات پيامبرانش را تزكيه انسانها قرار داده است: ” هو الذى بعث فى الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم اياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب والحكمه و ان كانوا من قبل لفى ضلال مبين” او خدايى است كه در ميان مردم پيامبرانى از خودشان برانگيخت تا آياتش را بر آنان بخواند و آنها را از پليديها پاك سازد و به آنها كتاب و حكمت‏بياموزد و اگرچه پيش از آن در گمراهى آشكار بودند.

حضرت على (ع) نيز سعادت واقعى انسان را در تهذيب نفس و توجه به درون مى‏داند و مى‏فرمايد:

دوائك فيك و ما تشعر

و دائك منك و ما تبحر

و يحسب انك جرم صغير

و فيك النطوى العالم الاكبر

و انت الكتاب المبين الذى

باحرفه يظهر المظهر

فلا حاجة لك فى خارج

يخبر عنك بما سطر

حضرت امام (ره) براساس تعاليم قرآنى، ضمن آنكه هدف از توسعه و غايت توسعه فرهنگى را، تهذيب و تزكيه انسان مى‏شناسند و در برهه‏هاى مختلف به تعليم و تربيت و برنامه‏ريزى براى نيروى انسانى و تربيت و پرورش و هدايت استعدادها و انديشه‏ها پرداخته‏اند، بركار و توليد، نظم و انضباط، پشتكار و تحقيق، جهاد و اجتهاد و ارتباط و پيوند مدرسه و دانشگاه با محيط كار، صنعت، كارخانه و مزرعه نيز به عنوان يك سياست و استراتژى فرهنگى تاكيد نموده‏اند:

“نقيصه‏ها را همه با هم بايد رفع بكنيم كه در راس آنها فرهنگ است. فرهنگ اساس ملت است، اساس مليت‏يك ملت است. اساس استقلال يك ملت است و لهذا آنها كوشش كرده‏اند كه فرهنگ ما را استعمارى كنند، كوشش كردند كه نگذارند انسان پيدا بشود، آنه از انسان مى‏ترسند از آدم مى‏ترسند. (صحيفه نور، ج‏6، ص‏94) .

“اول چيزى كه بر ملت لازم است و بر دانشگاهها لازم است و بردانشكده‏ها لازم است. . . اين است كه اين نفرى كه حالا شده است‏يك نفر اروپايى يا يك نفر شرقى، اين مغز را بردارند يك نفر انسان خودمانى، انسانى ايرانى – اسلامى . . . يك مغز اسلامى – انسانى جايش بنشانيم. . . ” (ديدگاههاى . . . ص‏44) توجه به مقوله فرهنگى در انديشه حضرت امام خمينى (ره) از چنان برجستگى و اهميتى برخوردار است كه به جرات مى‏توان آن را هسته اصلى افكار ايشان دانست. لهذا ضرورى است كه به رهنمودها و پيامهاى فرهنگى ايشان با دقت نظر و تعمق كامل نگريست و آنها را مبناى برنامه‏ريزيها و سياستهاى كلى قرار داد تا جامعه به سمت تعالى و ترقى حركت كرده از انحراف و انحطاط در امان بماند و بتواند به معناى حقيقى كلمه به توسعه ست‏يابد.

پرسشتان را بنویسید

بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ساخت رزومه
دانشجو
دانش‌آموز
سفارش پروژه
کافه کتاب
جستجو
زبان انگلیسی
استخدام
chat